۱۰/۰۵/۱۳۸۶
کای
دیشب خونه یک آلمانی دعوت بودیم. طرف هم بابای دوست نگارین است و هم همکار علی است. آدمهای خوبیند. اگر چه خیلی راحت هستند ولی آدم تو خونشون راحت نیست. بهتر بگم به آدم خوش نمی گذره. ولی اگر اینجا موندگار باشیم باید به همه چیز عادت کنیم به خصوص ما که بچه داریم. ما هم باید یک شب دوستهای آلمانی مان را دعوت کنیم .ولی هنوز موفق نشدیم. غذاهایشان هم خدا زیادش کنه. کلی چیزی می آورند ولی هیچی اش خوشمزه نیست. برای خودشان اصل کاری نوشیدنی است. اینقدر الکل و واین و زکت و کوفت و زهره مار دارندکه میشه با اسمهای آنها کتاب بنویسی. اینقدر هم می خورند که تماشائی است. واقعا من موندم اینهمه نوشیدنی را کچاشون جا می دهند. مثل ما ایرانی ها نیستند که غذا ساعت معینی آورده و خورده شود بلکه از اول شب تا انتهای مهمانی همه خوردنیها روی میز باقی می ماند. میزبان هم اصراری ندارد که تمام وقت در اختیار مهمان باشد بلکه به کارهای دیگر خود هم می رسد. بچه ها هم جایگاه خاصی داشته و به خاطر هیچ عملی به خاطر حضور مهمان مواخضه نمی شوند. مهمانها هم هر ساعتی که دوست دارند می آیند و می روند. وکسی به خاطر دیگری انتظار نمی کشد. برای ورود وخروج مهمانها هم کسی مجاب به تعارف و تکلف نیست. فقط با تکان دادن سر خداحافظی می کنند. هر مهمانی هم از دیگری خوشش نیامد اصلا باهاش وارد صحبت نشده و خلاص. برای صاحبخانه هم قیمت کادوی برده شده یا نبرده شده هیج اهمیتی نداره. بنابراین با خیال راحت مهمانی می روند و لذت می برند. در ضمن هر دیدی بازدیدی ندارد. این هم دعوت شام ما در آلمان بود
۹/۱۹/۱۳۸۶
بیهوده
بعضی اوقات غصه ام می گیره که سی وسه سال از عمرم گذشت و هیچ غلطی نکردم . از خودم بیزار می شم. اینهمه هنر تودنیا ریخته و هیچیش قسمت ما نشد. نه فرهنگی نه هنری نه علمی. آخه پس فردا جواب بچه هامو چی بدم. بیکار و بیعار. حیف از این لحضاتی که مثل برق از جلو چشمای آدم می گذرند و من غافل. هر موقع هم خواستیم غلطی بکنیم پولش رو نداشتیم. ولی اینها همه بهانه است. این آدمها اگه بخواهند میکنند. ولی مشکل همون خواستنه. اگه تکلیفمان روشن بشه شروع می کنم هر چی هم دیر شده باشه. مهم اینه که آدم حرکت کنه.
رفتن
باز من رفتم سراغ موضوع داغ همیشگی. که این روزها داغتره ،چون واقعا باید تصمیم جدی بگیریم. البته من با قاطعیت تصمیمم را گرفتم . ولی اونی که باید تصمیم نهائی را بگیره هنوز گیره. بدبختی عوض اینکه با ایران که تماس دارم خوشحال بشم ،گریه هم درمی آید. اینقدر همه غصه دار و شاکی اند که آدم بارش که خالی نمی شه هیچ ،یک چیزی هم می آید روش. من که چشمم آب نمی خوره اگه ایران برم بتوانم دوام بیارم. من به هیچکس کار ندارم . به نظر من مورد هر کسی با دیگری فرق دارد و کسی که این تفاوت رو به خوبی می تونه پیدا کنه خود آدمه. مثلا همین دیشبی که شنیدم شوهر دوست ایرانی ام اومده آلمان و زنش را به راحتی رها کرده. و حالا اینجا با یک زن آلمانی داره زندگی میکنه و کار و روزگارشم از ایران خیلی بهتره . اون زن رها شده هم در ایران به جهنم چی سرش بیاد. واقعا بی انصافیه. ولی طرف اینجا بی خیال و کیفش رو می کنه. خوب حالا کی این وسط ضرر میکنه. اونی که ایران موند اگه حرف شوهرش رو گوش می داد و می آمد آلمان حالا زندگی براش اینجوری نبود. هیچکس هم نگفت آقا تو بد کردی یا نه. اونی که باید بسوزد، سوخت و صداش هم در نیامد.با توجه به همه نکات منفی که اینجا داره من باید اینجا بمونم. بچه های من چهار ساله اینجایند و باید یک دفعه نگار رو ببرم ایرانمدرسه اونم با مقنعه . چرا باید این فرصت زندگی در آلمان رو ازشان بگیرم فقط به خاطر تنهائی خودم در آلمان. من سعی می کنم تنهائی اینجا رو از به تن بخرم ولی در عوض دخترهای گلم در آزادی زندگی کنند. آدم اگه بخواهد درست زندگی کنه اینجا میشه درستتر زندگی کنه.
۷/۲۸/۱۳۸۶
دوچرخه سواری
امروز21 اکتبر 2007 اولین روزی بود که خانوادگی دوچرخه سواری رفتیم. به من که خیلی خوش گذشت. از اینکه نگار خودش به تنهائی پا به پای ما دوچرخه سواری می کرد لذت می بردم .دوم خودم که بر خلاف ایران میتوانستم همراه شوهرم دوچرخه سواری کنم و از هیچ چیزی واهمه نداشته باشم. به خصوص آلمان که اینقدر به حقوق دیگران احترام می گذارند آدم شرمنده می شود. فقط به خاطر نگار مجبور بودیم از پیاده روها برویم. نگین هم روی صندلی مخصوص بچه ها روی دوچرخه باباش بود .هوا خیلی سرد بود ولی ما حسابی مجهز رفته بودیم. همیشه از دیدن خانواده هائی که گروهی دوچرخه سواری می کردند خوشم می آمد. و خلاصه امروز بعد از چهار سال زندگی کردن در آلمان به این خواسته ام رسیدم.
و افسوس که زنهای ایرانی از دوچرخه سواری که یک وسیله نقلیه و یک ورزش بیشتر نیست محرومند. واقعا باعث تاسف است که چه نکته غیر اسلامی منطقی در دوچرخه سواری می توان یافت. حالا خودتان قضاوت کنید شما جای من باشید به ایران برمی گردید.
و افسوس که زنهای ایرانی از دوچرخه سواری که یک وسیله نقلیه و یک ورزش بیشتر نیست محرومند. واقعا باعث تاسف است که چه نکته غیر اسلامی منطقی در دوچرخه سواری می توان یافت. حالا خودتان قضاوت کنید شما جای من باشید به ایران برمی گردید.
۷/۱۳/۱۳۸۶
پاداش


حالا می گن این آلمانیها مثل ایرانیها بچه هایشان رو دوست ندارند. در یکی از روزنامه های محلی استان راین اند فالز این اطلاعیه را دیدم. یک نفر برای کسی که از کتک خوردن بچه اش اطلاعی بدهد پاداش دوهزار یورویی قرار داده است .طرف بچه اش در یک پیتزا فروشی دور از چشم والیدنش کتک خورده و حالا این پاداش که تقریبا معادل قیمت ماشین اپل است برای اطلاعرسانی قرار داده شده است
۶/۲۴/۱۳۸۶
تولد من
امروز هم تولد و هم سالگرد ازدواجمان بود. خوشبختانه خیلی خوب برگذار شد. البته من هیچ وقت تولدم به فراموشی سپرده نشده بود .اما این دفعه از دفعه های قبل قشنگتر و به یاد ماندنی تر بود. فقط تنها بدی آن طرز فکر نگین بود که بد جوری هوس تولد کرده بود. از تولد نگار به این ور همش در انتظار تولد با شکوهی همانند نگار برای خودش بود .و وقتی می دید هنوز نوبت تولد اون نشده عصبی می شد.چه کنیم دنیای بچه گی است. طفلک بچه ام سر کیک بریدن خواب بود .ولی به هر حال باباش از قلم ننداختش و مراسم تولد را در کنار نگین در حال خواب گرفتیم. بله منم 33 سالم شد و واقعا سالی به عمرم به چشم بر هم زدنی اضافه شد.از اینکه پیر شدم ناراحت و از اینکه یازدهمین سالگرد ازدواجمان بود خوشحال. امیدوارم همه آدمهای دنیا تولد مبارک و میمونی داشته باشند.
۵/۰۲/۱۳۸۶
خدا
به نظر من نه تنها خدا یکی نیست بلکه به تعداد آدمها خدا وجود دارد. آخه هر کسی خدا رو یک جور می بیند و از خدا یک توقعی دارد. بعضیها از خدا زیاد استفاده می کنند و بعضیها کمتر. بعضیها زیاد سر به سرش می گذارند و بعضیها کمتر. بعضیها عاقبت به خیریشان را از خدا می خواهند و بعضیها بند کفششان را.
به هر حال خدا حساب کسی را به پای دیگری نمی نویسد و جواب گناه دیگری را از کس دیگر نمی پرسد. و این همان جائی است که می خواهم بگویم ، اگر کسی خونش کاه گلی بود و باباش زندانی باز هم خدا کسی رو به خواستگاری دخترش می فرستد. پس سرنوشت هیچ کس به پای دیگری پایمال نمی شود ، البته اگر خدای شما همان خدای من باشد. طلب کنید خواهد داد ولو اینکه در روستای دور افتاده و محروم دوست ما باشید.
خبر عروسی همیشه مسرت آمیز و اسرارآمیز است. امیدوارم همه خوشبخت شوند.
به هر حال خدا حساب کسی را به پای دیگری نمی نویسد و جواب گناه دیگری را از کس دیگر نمی پرسد. و این همان جائی است که می خواهم بگویم ، اگر کسی خونش کاه گلی بود و باباش زندانی باز هم خدا کسی رو به خواستگاری دخترش می فرستد. پس سرنوشت هیچ کس به پای دیگری پایمال نمی شود ، البته اگر خدای شما همان خدای من باشد. طلب کنید خواهد داد ولو اینکه در روستای دور افتاده و محروم دوست ما باشید.
خبر عروسی همیشه مسرت آمیز و اسرارآمیز است. امیدوارم همه خوشبخت شوند.
۴/۰۴/۱۳۸۶
مهستی
من تا چهار سال پیش مهستی رو نمی شناختم. فقط می دونستم یکی از اونهائی که قراره ما رو جهنمی کنه.تو خونه بابا به ما یاد داده بودند غنا جیزه. تا خونه بابا بودیم همه چیزها برای بهشت رفتنمان مهیا بود. ولی از موقعی که ما رو شوهر داد و دستش از ما کوتاه شد دیگه ما جهنمی شدیم و اولین قدم رو با سی دی کردن ترانه های ها ئیده برداشتم. دیدم نه صداش زیادم جهنمی نیست. کم کم پیشرفت کردم و از مهستی هم خوشم اومد ولی دیگه خیلی دیر شده بود. حالا با گوش دادن به ترانه هایش به خصوص ترانه طاقت خدا بیامرزی میفرستم براش
و اما اسف بار تر از همه که این خواننده زیبارو بر اثر سرطان از بین رفت. آنهم ارثی. این بدان معناست که این مرحوم بعد از مرگ خواهرش منتظر مرگ خودش بوده. و این دقیقا همون احساسی است که من درگیرش هستم. من بابا بزرگ و سه خاله عزیزم رو بر اثر سرطان از دست داده ام. وهمشون هم حول حوش 60 سالگی . و این یعنی فاجعه . البته اونچه که منو دلواپس می کنه دخترهای گلم هستند. خدا کنه تا زمان فاجعه عشقها اینقدر کم رنگ شوند که کسی غصه از دست دادن مادرش رو نخوره
روحش شاد
و اما اسف بار تر از همه که این خواننده زیبارو بر اثر سرطان از بین رفت. آنهم ارثی. این بدان معناست که این مرحوم بعد از مرگ خواهرش منتظر مرگ خودش بوده. و این دقیقا همون احساسی است که من درگیرش هستم. من بابا بزرگ و سه خاله عزیزم رو بر اثر سرطان از دست داده ام. وهمشون هم حول حوش 60 سالگی . و این یعنی فاجعه . البته اونچه که منو دلواپس می کنه دخترهای گلم هستند. خدا کنه تا زمان فاجعه عشقها اینقدر کم رنگ شوند که کسی غصه از دست دادن مادرش رو نخوره
روحش شاد
۳/۲۳/۱۳۸۶
گریه
نمی دونم چم شده؟ خیلی دلم گرفته. مدتها بود هوس گریه نکرده بودم ولی امشب چرا. دلیلش رو هم تقریبا پیدا کردم ولی خوب اینکه دلیل نیست دست بیل است. نمی دونم کی می خوام دست ار سر اینجوری فکر کردن بردارم. یکی نیست به من بگه مردم هم مشکل دارند تو هم مشکل. ولی وقتی آدم می خواهد اذیت بشه می شه دیگه. دلیل نمی خواهد. ولی منو بگو که هنوز جرات ندارم بجز دلم جای دیگر درد دل کنم. این که خیلی بده آدم آرزوهاش به گور ببره. آرزوهایی که شاید بایک جمله قشنگ حل بشن. نمی دونم من به دخترهای گلم چقدر نزدیک هستم. آیا می تونم یا اجازه دارم باهاشون حرفهای قشنگ بزنم و یا لااقل اونجوری که دلشون می خواد قشنگ بگم. فعلا که من خیلی سنگینم امیدوارم هیچ گاه مثل من نشید.
این پوچ گرائی اروپاییها کم کم داره دامنگیر منم میشه وخدا می دونه چی به سرم بیاد
این پوچ گرائی اروپاییها کم کم داره دامنگیر منم میشه وخدا می دونه چی به سرم بیاد
۳/۱۵/۱۳۸۶
شام آخر
فیلم قشنگیه.اگر چه شش سال پیش ساخته شده ولی به درد حالا هم می خوره . این بدان معناست که اوضاع جامعه ما از شش سال پیش درست که نشده ، بدتر هم شده . همش هم سر این زنهای بیچاره است. اصلا اگه بجای اینکه اسرائیل از کره زمین محو بشه ،زنها از ایران محو بشوند چطوره؟
اینجوری هم خیال دولت راحت می شه ، هم خیال آقائی که یکی رو می خواد حذف کنه . حالا کی باشه فرقی نمی کنه. بالاخره طرف اگه قدش به سیاستمدارها نمی رسه ، منم منمش که باید برسه.
قوانین اشتباه ، هرج و مرج ، تقلب ، دزدی ،رشوه ، بی حرمتی ، عقب ماندگی ، فحشا ، گرانی ، فقر را ولش کن حذفیات رو بچسب. آقا تو این کره خاکی یکی پیدا نشد دلش به حال ایران بسوزه و بیاد براش مادری کنه؟ همیشه ایران پدر داشته خوب آسمون که به زمین نمیاد ، یک مدتی هم مادر داشته باشه.آخه مادرها ترجیحا پا رو دم مار نمی گذارند. میرن بچه داری شان رو می کنند و اینه که به درد کمبود محبتهای ایران می خوره .
دیگه چاره ای نیست حالا که خیلی اصرار می کنید دوره بعدی کاندید می شوم.
اینجوری هم خیال دولت راحت می شه ، هم خیال آقائی که یکی رو می خواد حذف کنه . حالا کی باشه فرقی نمی کنه. بالاخره طرف اگه قدش به سیاستمدارها نمی رسه ، منم منمش که باید برسه.
قوانین اشتباه ، هرج و مرج ، تقلب ، دزدی ،رشوه ، بی حرمتی ، عقب ماندگی ، فحشا ، گرانی ، فقر را ولش کن حذفیات رو بچسب. آقا تو این کره خاکی یکی پیدا نشد دلش به حال ایران بسوزه و بیاد براش مادری کنه؟ همیشه ایران پدر داشته خوب آسمون که به زمین نمیاد ، یک مدتی هم مادر داشته باشه.آخه مادرها ترجیحا پا رو دم مار نمی گذارند. میرن بچه داری شان رو می کنند و اینه که به درد کمبود محبتهای ایران می خوره .
دیگه چاره ای نیست حالا که خیلی اصرار می کنید دوره بعدی کاندید می شوم.
۳/۱۴/۱۳۸۶
حجاب
از دوم یونی یعنی چهاردهم خرداد تصمیم گرفتم حجابم را بردارم. البته حجاب من که حجاب حساب نمی شد. فقط از حجاب زحمتش برام مونده بود. نه روسری درست و حسابی و نه هیچ. فقط میتونم بگم آبروی با حجابها رو می بردم . و به دلایل متعدد اقدام به این کار کردم . زیادم ساده نبود . ولی برام ساده شد. البته احساس گناهش همیشه باهام هست. ولی خوب هر جا بی حجابها رو بردند منم می برند. منظورم اون دنیا است. حجاب مسا له ای است که آدم خودش درگیرشه. وگرنه برای بیننده به جرات میتونم بگم هیچ فرقی نمی کنه. اون اشعه ای که از موهایمان صاعد میشه و مردهای در به در را تحریک می کنه ُ اینجا یا وجود نداره یا صاعد نمیشه و یا درجه تحریک مردها در اینجا متفاوت است. به هر حال اینجوری را هم امتحان کردیم و هیچی نشد . حالا می خواهم بسنجم ببینم دید مردم به من الان و به من قبلی چه فرقی می کنه؟
آیا واقعا علامت سوالهای ترودیستی و دزدی و عقب ماندگی و هزار چیز دیگر برداشته میشود؟ و آنگاه به محجبین خواهم گفت حجابشان رو داشته باشن یا ولش کنند. آخه من میدونم خیلی از افراد محجبه در کشورهای غربی مدام با خودشان درگیر لزوم آن هستند.
آیا واقعا علامت سوالهای ترودیستی و دزدی و عقب ماندگی و هزار چیز دیگر برداشته میشود؟ و آنگاه به محجبین خواهم گفت حجابشان رو داشته باشن یا ولش کنند. آخه من میدونم خیلی از افراد محجبه در کشورهای غربی مدام با خودشان درگیر لزوم آن هستند.
۳/۰۸/۱۳۸۶
شام عروسی
فیلمش بد نیست. از این فیلمهای دری وریه. منظور که اگه تا حالا ندیدینش از این به بعد هم نبینینش. البته در قالب کمدی بودن خیلی حرفها رو می زنه ولی علیرغم آن چنگی به دل نمی زنه .
ناگفته نماند دانلود کردنش خیلی خسته ام کرد. ممکن است منباب این مساله فیلم به ام حال نداد.
ناگفته نماند دانلود کردنش خیلی خسته ام کرد. ممکن است منباب این مساله فیلم به ام حال نداد.
۳/۰۷/۱۳۸۶
LCD پلاسما یا
اگر جدیدا تجربه گشتن در بازار دیجیتال جهت خرید یک تلویزیون جدید را داشته باشید(البته از نوع مایه داری آن را میگویم وگرنه مارا که با این حرفا کاری نیست!) حتما با این دو اصطلاح برخورد کرده اید : LCD و پلاسما . دو محصولی که در ظاهر بسیار به یکدیگر شبیه هستند هر دو دارای یک صفحه تخت با ابعاد نسبتا بزرگ می باشند ولی این ظاهر ماجراست خب اگر به این موضوع برخورده اید و گفته های بازاری فروشنده نیز قانع تان نکرده است به ادامه مطلب توجه کنید.
شباهت LCD و پلاسما پس از عبور از ظاهر مشابه شان در همین جا پایان می پذیرد چرا که این دو از دو نوع تکنولوژی متفاوت برای نمایش تصویر استفاده می کنند که البته این دو تکنولوژی نیز هر کدام مزایا و معایب مخصوص به خود را دارند.
1- LCD :و یا Liquied Crystal Display (بعبارت ساده تر صفحه نمایش با تکنولوژی کریستال مایع) به این صورت عمل میکند که ذرات ریز کریستال مایع در میان دو صفحه شیشه ای تخت بصورت اصطلاحا ساندویچ شده قرار میگیرند که با تغییر اندازه جریان الکتریکی وارده به کریستالها تصویر نهائی شکل می گیرد.
2- پلاسما : تکنولوژی شکل گیری تصویر در این نوع نمایشگرها نسبت دوری با اتفاقی که در لامپ های فلوروسنت رخ می دهد، دارد. بدین نحو که صفحه نمایش از چندین سلول تشکیل شده است که در هر سلول دو صفحه مجزا شیشه ای وجود دارد که این دو صفحه توسط یک شکاف از یکدیگر جدا شده اند ،در درون این شکاف ترکیب گاز نئون - زنون (Neon-Xenon) قرار میگیرد که در حین ساخت دستگاه این گاز به فرم مایع (Plasma) در می آید ، و هنگامی که تلویزیون مورد استفاده قرار میگیرد این گاز باردار شده و تولید فسفر قرمز ، آبی و بالاخره سبز را می نماید که این نیز در نهایت موجب شکل گیری تصویر میگردد. که به هر واحد این فسفرهای رنگی در اینجا پیکسل گفته میشود.
خب اینها اتفاقاتی هستند که در پس زمینه اتفاق می افتند ولی برای مقایسه بین این دو، مهم کیفیت تصویر نهائی به نمایش درآمده است و نه آنچه پشت تصویر رخ میدهد که باز هم در این زمینه هر تکنولوژی مزایا و معایب خود را دارد که به آن می بپردازیم:
الف) مزایای پلاسما ها بر LCD ها: شاید بزرگترین عامل برتری پلاسما ها علاوه بر فاکتور قیمت توانائی آنها در به نمایش درآوردن کامل رنگ مشکی است چیزیکه بزرگترین عامل ضعف LCD ها می باشد تا جائیکه تقریبا هیچ LCD پیشرفته ای نیز قادر به نمایش کامل رنگ مشکی نیست و در هر حال مقداری نور از پس زمینه به بیرون تراوش میکند. دومین عامل برتری پلاسما ها زاویه دید نسبتا بالای آنها نسبت به رقیبان LCD خود است که در اینجا با فاصله گرفتن از یک پنل LCD کیفیت تصویر به نمایش در آمده کم کم رو به افول میرود در حالیکه این موضوع در مورد پلاسما ها تقریبا ثابت است که این مورد نیز مشابه بقیه موارد این قسمت با پیشرفت سریع LCD ها رو به بهبودی است. سومین مورد تفوق پلاسما ها در توانائی نمایش با کیفیت رنگ هاست جائیکه بازهم همان تراوش نور از پس زمینه LCD ها بر کیفیت رنگ های به نمایش درآمده تاثیر دارد . ممکن است این نکته را نیز شنیده باشید که LCD ها در توانائی دنبال کردن تصاویر سریع (مثلا در یک فیلم حادثه ای با فریم های سریع ) کند عمل میکند و سایه تصویر قبلی بروی تصویر فعلی تاثیر گذار است که این نکته مربوط به پنل های نسبتا قدیمی LCD میباشد که با کاهش زمان پاسخگوئی LCD ها این نکته نیز مرتفع شده است.
و اما می رسیم به بزرگترین عامل برتری پلاسما ها بر پسرعمو های LCD شان و آن هم مطمئنا چیزی نیست مگر قیمت ! پلاسما ها مخصوصا در سایزهای بالا قیمت بسیار پائین تری را نسبت به LCD ها ارائه میکنند مثلا یک پلاسمای 42 اینچی در حدود 30 درصد بزرگتر از یک LCD با اندازه 37 اینچ است در حالیکه هردو قیمتی تقریبا مساوی دارند (چیزی نزدیک 2 میلیون تومان) . البته مطمئن باشید که در سال های آینده این نسبت به علت سرمایه گذاری وسیع در صنعت LCD به نفع LCD تغییر جهت خواهد داد ولی در آن موقع هم باز این نسبت در مورد ابعاد بالاتر (مثلا پلاسمای "52 در مقابل LCD "42) برقرار خواهد بود.
ب) مزایای LCD ها بر پلاسماها : اگر از LCD ها ناامید شده اید باید بگویم که این پایان ماجرا نیست . LCD ها قادر به نمایش پیکسل های بیشتری نسبت به پلاسماهای هم سایز خود می باشند ، علاوه بر آن مصرف برق LCD ها نسبت به رقیبان پلاسمای خود در حدود 30 درصد کمتر میباشد و از اینها گذشته وزن آنها نیز بسیار کمتر از پلاسماهاست که این موضوع حمل ونقل و نصب دیواری آنها را آسانتر می کند. طول عمر LCD ها نیز بالاتر از رقیبان پلاسمای خود است (که این نسبت در مورد پنل های قدیمی پلاسما بیشتر مشهود بود که عمری در حدود 20000 ساعت داشتند یعنی چیزی در حدود تماشای روزی 8 ساعت برای تقریبا 7 سال جائیکه LCD ها طول عمر 60000 ساعت را دارا می باشند) که با تولید پلاسماهای پیشرفته این نسبت بطرز مشهودی بهبود یافته است و به رقمی نزدیک به همان 60000 ساعت نزدیک شده است.(لازم به یادآوری است که طول عمر یک پنل زمانی ست که روشنائی صفحه به نصف مقدار اولیه نزول میکند). نکته نهائی در مورد ضعف های پلاسما در قبال LCD پدیده ایست به نام جا افتاده گی تصویر(Burn-in) که در طی آن اگر تصویری بمدت طولانی بروی صفحه ثابت بماند سایه این تصویر تا مدتها بروی صفحه نمایش باقی می ماند که به لطف پیشرفت فناوری و ویژگی های پلاسماهای جدید مثل استفاده از Screen Saver این موضوع به حداقل رسیده است. یک نکته مهم دیگر نیز در اینجا باقی میماند و آن هم پشتیبانی دستگاه از فرمت HD است که تصاویر با کیفیت را ارائه میکند . برای اینکه از این مورد مطمئن شوید حتما دستگاه شما (پلاسما یا LCD) میبایست حداقل از رزولوشن 720در 1280 پشتیبانی کند که این البته شرط لازم است و نه کافی. خب پس از اینکه با این دو نوع تکنولوژی آشنا شدیم حالا نوبت به انتخاب میرسد در این رده اگر دلتان به حال جیب مبارک سوخته باشد و در عین حال خواهان یک تکنولوژی برتر هستید مطمئنا پلاسما انتخاب بهتری ست .ولی اگر قیمت در درجه اهمیت پائینی برای شما قرار دارد و کیفیت بالای تصویر ، حمل آسان ، مصرف پائین انرژی و از همه مهمتر خلاص شدن از تکنولوژی دردسر ساز "لامپ تصویر" برایتان مهم است بدون شک به LCD فکر کنید.
شباهت LCD و پلاسما پس از عبور از ظاهر مشابه شان در همین جا پایان می پذیرد چرا که این دو از دو نوع تکنولوژی متفاوت برای نمایش تصویر استفاده می کنند که البته این دو تکنولوژی نیز هر کدام مزایا و معایب مخصوص به خود را دارند.
1- LCD :و یا Liquied Crystal Display (بعبارت ساده تر صفحه نمایش با تکنولوژی کریستال مایع) به این صورت عمل میکند که ذرات ریز کریستال مایع در میان دو صفحه شیشه ای تخت بصورت اصطلاحا ساندویچ شده قرار میگیرند که با تغییر اندازه جریان الکتریکی وارده به کریستالها تصویر نهائی شکل می گیرد.
2- پلاسما : تکنولوژی شکل گیری تصویر در این نوع نمایشگرها نسبت دوری با اتفاقی که در لامپ های فلوروسنت رخ می دهد، دارد. بدین نحو که صفحه نمایش از چندین سلول تشکیل شده است که در هر سلول دو صفحه مجزا شیشه ای وجود دارد که این دو صفحه توسط یک شکاف از یکدیگر جدا شده اند ،در درون این شکاف ترکیب گاز نئون - زنون (Neon-Xenon) قرار میگیرد که در حین ساخت دستگاه این گاز به فرم مایع (Plasma) در می آید ، و هنگامی که تلویزیون مورد استفاده قرار میگیرد این گاز باردار شده و تولید فسفر قرمز ، آبی و بالاخره سبز را می نماید که این نیز در نهایت موجب شکل گیری تصویر میگردد. که به هر واحد این فسفرهای رنگی در اینجا پیکسل گفته میشود.
خب اینها اتفاقاتی هستند که در پس زمینه اتفاق می افتند ولی برای مقایسه بین این دو، مهم کیفیت تصویر نهائی به نمایش درآمده است و نه آنچه پشت تصویر رخ میدهد که باز هم در این زمینه هر تکنولوژی مزایا و معایب خود را دارد که به آن می بپردازیم:
الف) مزایای پلاسما ها بر LCD ها: شاید بزرگترین عامل برتری پلاسما ها علاوه بر فاکتور قیمت توانائی آنها در به نمایش درآوردن کامل رنگ مشکی است چیزیکه بزرگترین عامل ضعف LCD ها می باشد تا جائیکه تقریبا هیچ LCD پیشرفته ای نیز قادر به نمایش کامل رنگ مشکی نیست و در هر حال مقداری نور از پس زمینه به بیرون تراوش میکند. دومین عامل برتری پلاسما ها زاویه دید نسبتا بالای آنها نسبت به رقیبان LCD خود است که در اینجا با فاصله گرفتن از یک پنل LCD کیفیت تصویر به نمایش در آمده کم کم رو به افول میرود در حالیکه این موضوع در مورد پلاسما ها تقریبا ثابت است که این مورد نیز مشابه بقیه موارد این قسمت با پیشرفت سریع LCD ها رو به بهبودی است. سومین مورد تفوق پلاسما ها در توانائی نمایش با کیفیت رنگ هاست جائیکه بازهم همان تراوش نور از پس زمینه LCD ها بر کیفیت رنگ های به نمایش درآمده تاثیر دارد . ممکن است این نکته را نیز شنیده باشید که LCD ها در توانائی دنبال کردن تصاویر سریع (مثلا در یک فیلم حادثه ای با فریم های سریع ) کند عمل میکند و سایه تصویر قبلی بروی تصویر فعلی تاثیر گذار است که این نکته مربوط به پنل های نسبتا قدیمی LCD میباشد که با کاهش زمان پاسخگوئی LCD ها این نکته نیز مرتفع شده است.
و اما می رسیم به بزرگترین عامل برتری پلاسما ها بر پسرعمو های LCD شان و آن هم مطمئنا چیزی نیست مگر قیمت ! پلاسما ها مخصوصا در سایزهای بالا قیمت بسیار پائین تری را نسبت به LCD ها ارائه میکنند مثلا یک پلاسمای 42 اینچی در حدود 30 درصد بزرگتر از یک LCD با اندازه 37 اینچ است در حالیکه هردو قیمتی تقریبا مساوی دارند (چیزی نزدیک 2 میلیون تومان) . البته مطمئن باشید که در سال های آینده این نسبت به علت سرمایه گذاری وسیع در صنعت LCD به نفع LCD تغییر جهت خواهد داد ولی در آن موقع هم باز این نسبت در مورد ابعاد بالاتر (مثلا پلاسمای "52 در مقابل LCD "42) برقرار خواهد بود.
ب) مزایای LCD ها بر پلاسماها : اگر از LCD ها ناامید شده اید باید بگویم که این پایان ماجرا نیست . LCD ها قادر به نمایش پیکسل های بیشتری نسبت به پلاسماهای هم سایز خود می باشند ، علاوه بر آن مصرف برق LCD ها نسبت به رقیبان پلاسمای خود در حدود 30 درصد کمتر میباشد و از اینها گذشته وزن آنها نیز بسیار کمتر از پلاسماهاست که این موضوع حمل ونقل و نصب دیواری آنها را آسانتر می کند. طول عمر LCD ها نیز بالاتر از رقیبان پلاسمای خود است (که این نسبت در مورد پنل های قدیمی پلاسما بیشتر مشهود بود که عمری در حدود 20000 ساعت داشتند یعنی چیزی در حدود تماشای روزی 8 ساعت برای تقریبا 7 سال جائیکه LCD ها طول عمر 60000 ساعت را دارا می باشند) که با تولید پلاسماهای پیشرفته این نسبت بطرز مشهودی بهبود یافته است و به رقمی نزدیک به همان 60000 ساعت نزدیک شده است.(لازم به یادآوری است که طول عمر یک پنل زمانی ست که روشنائی صفحه به نصف مقدار اولیه نزول میکند). نکته نهائی در مورد ضعف های پلاسما در قبال LCD پدیده ایست به نام جا افتاده گی تصویر(Burn-in) که در طی آن اگر تصویری بمدت طولانی بروی صفحه ثابت بماند سایه این تصویر تا مدتها بروی صفحه نمایش باقی می ماند که به لطف پیشرفت فناوری و ویژگی های پلاسماهای جدید مثل استفاده از Screen Saver این موضوع به حداقل رسیده است. یک نکته مهم دیگر نیز در اینجا باقی میماند و آن هم پشتیبانی دستگاه از فرمت HD است که تصاویر با کیفیت را ارائه میکند . برای اینکه از این مورد مطمئن شوید حتما دستگاه شما (پلاسما یا LCD) میبایست حداقل از رزولوشن 720در 1280 پشتیبانی کند که این البته شرط لازم است و نه کافی. خب پس از اینکه با این دو نوع تکنولوژی آشنا شدیم حالا نوبت به انتخاب میرسد در این رده اگر دلتان به حال جیب مبارک سوخته باشد و در عین حال خواهان یک تکنولوژی برتر هستید مطمئنا پلاسما انتخاب بهتری ست .ولی اگر قیمت در درجه اهمیت پائینی برای شما قرار دارد و کیفیت بالای تصویر ، حمل آسان ، مصرف پائین انرژی و از همه مهمتر خلاص شدن از تکنولوژی دردسر ساز "لامپ تصویر" برایتان مهم است بدون شک به LCD فکر کنید.
۳/۰۱/۱۳۸۶
ایران
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختـــــــــــر چشم آبی گیسوی طلایی طناز سیه چشــــــــــم چو معشوقه من نیست
آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان موجی است که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گلهای دلاویز شمیران عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست
آوارهام و خسته و سرگشته و حیران هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست
آوارگی وخانه به دوشی چه بلایست دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران بی شبه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چوتهران لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست
این کوهبلند است ولی نیست دماوند این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست
این شهرعظیم است ولی شهرغریب است این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختـــــــــــر چشم آبی گیسوی طلایی طناز سیه چشــــــــــم چو معشوقه من نیست
آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان موجی است که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گلهای دلاویز شمیران عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست
آوارهام و خسته و سرگشته و حیران هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست
آوارگی وخانه به دوشی چه بلایست دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران بی شبه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چوتهران لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست
این کوهبلند است ولی نیست دماوند این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست
این شهرعظیم است ولی شهرغریب است این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
۲/۲۷/۱۳۸۶
کم لطفی
می گم به گمانم یک جائی به من کم لطفی شده. و بدیش اینه که کس دیگری هم ناخواسته درگیر این کم لطفی است. بعضی آدمها غصه چیزهائی رو می خورند که عقل هیچ بنی بشری به آن قد نمی کشه. و البته که برای طرف مهم است.این غصه و شاید افسوس و شاید آرزو آدمها را تا آخر عمر دنبال خودش می کشونه. و اینها همون مسائلی هستند که نگذارند کسی صد در صد از زندگی اش راضی باشه. و این مشکلات همانهائی هستند که شاعر را مجبور به سرائیدن این شعر می کند.
ز هشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد بزن بر طبل بیعاری که آنهم عالمی دارد
زندگی است دیگه ، نمی شه بیشتر از این حرفها ازش توقع داشت. خلاصه ما که از این باب خیرمون به کسی نرسید. بیچاره اونی که باید خیرمون به اش می رسید. ولی خدا به دیگر بنده هایش رحمی کنه و از اون چیزهائی که به همه دوبله اش رو داده به اونهاهم بده
ز هشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد بزن بر طبل بیعاری که آنهم عالمی دارد
زندگی است دیگه ، نمی شه بیشتر از این حرفها ازش توقع داشت. خلاصه ما که از این باب خیرمون به کسی نرسید. بیچاره اونی که باید خیرمون به اش می رسید. ولی خدا به دیگر بنده هایش رحمی کنه و از اون چیزهائی که به همه دوبله اش رو داده به اونهاهم بده
فریاد زیر آب
اینم مثل بقیه فیلمهای زمان شاه بیخود بود. اینقدر هم این فیلمها قدیمیه که تمام مدت باید فیلم رو در مه ببینی..نقش اولش هم داریوش بود.و آهنگهای خودش رو فیلم بود.آهنگ پایانی هم فریاد زیر آب داشت. به همین خاطر اسم فیلم این بود.
۲/۲۵/۱۳۸۶
به نام پدر
فیلم نسبتا قشنگیه.از دید کاملا متفاوتی به جنگ نگاه کرده. وقتی فکرش رو می کنم ما نه سر پیاز بودیم نه ته پیاز. همیشه هم از روزگار شاکی ایم. واقعا از این همه بد بختی های جنگ و بعد از جنگ غصر در رفتیم. در حالی که نیمی از مردم آسیب دیدند. البته ناگفته نماند اگه باز هم جنگی بشه به خاطر ندانم کاریهای این آقایان دولتمرد عمرا جلو نمی رم. اینجوری که معلومه زیادم از جنگ بدشون نمی آید. سر مردم رو بد جوری گرم می کنند و کمی بیشتر حکومت می کنند.کدوم مملکت از ایران برای حکومت کردن بهتر. میگن بپوش می پوشیم ،می گن خفه شو ،خفه می شیم ،میگن بمیر، میمیریم. همه رو هم حواله خدا می کنند. اینقدر خدا رو بالا پائین می کنیم، که نمی رسه به اینور زمینش هم تفعلی کند.شاید هم سیاست این کشورهای غربی اینقدر قوی است که ما کشورهای جهان سومی رو به جون هم میندازند ،و خودشون می نشینند فیلم پورنو می بینند. هر چی هست که حسابی زندگی سگی داریم. مدام برای امتیاز گرفتن از خدا می دویم. آخرش هم اولین نفری خواهیم بود که امام زمان بیچاره را در هنگامه ظهورش... .کاش کسی پیدا می شد مردم ایران رو با یک سیلی آبدار از خواب بیدار می کرد. بابا لذت بردن از زندگی جرم نیست. کمی آروم بگیرید و زندگی واقعی بکنید. به نظر من برای بهشت رفتن لازم نیست این دنیا یتان را ویران کنید. این شیخها هم حق دارند، باید از یک جا نون بخورند. نمیگم گوش نکنید ،چرا ولی باور نکنید. یک خورده خودتان هم فکر کنید لطفا. به طور مثال اگه آقایان محترم بدانند ملت برای جنگ کردن آمادگی ندارند ،خوب جنگ نمی کنند. و اونی که منفعت می بره همین مردم هستند و زیادم بد نمی شه.عقب ماندگی ایران همش به پای دولت نیست ملتم باید مقداری روشنتر فکر کنند.آگاهیهای خود رو بالا ببرند، اونوقت خیلی خوب متوجه میشن کی بازی اشان می دهدوسراغ همون می روند. طرف حساب که مشخص باشه،تصمیم گیری راهتر میشه. حالا این نظر منه، بقیه اش با شما
۲/۲۲/۱۳۸۶
برگ برنده
این چه فیلمی بود اصلا خوشم نیومد. کلی بدآموزی داره.مرده به سزای کارش رسید ولی دختره چی؟ این همه مردم رو سر کیسه کرد آخرش که براش خیلی خوب تموم شد. فقیر که فقیر، دلیل نمی شه این کارها رو کرد. ای خاک بر سر ما که همچی مملکت خر تو خری داریم. واقعا اگه این فیلمها واقعیت داشته باشه که باید همه زندگی ات رو بدی به این سر گردنه گیرا. از ماها که گذشت ولی سرنوشت دخترهای گلم چی می شه؟آخه این منطقیه دستشونو بگیرم از بهشت ببرمشون جهنم.
بعضی وقتها فکر می کنم یک جوری بشه اگه رفتنی شدیم ، نگار و نگین رو نبرم. ولی یک چیز محاله. و اینجاست اونی که میگه من حاضرم این جا هر کاری بکنم ولی ایران نرم بیخود نمی گه. منی که خودم ایرانی ام از ایران رفتن ترس دارم چه برسه به بچه هام که از ایران خوششون نمیاد. ای کاش دست من بود. بدون هیچ شکی ایران نمی رفتم و دست به هر ریسکی برای موندن همیشگی در اینجا می زدم. حجاب ، مجاب بخوره تو سرشون امنیت جانی نداری. ما یک ماه ایران بودیم همچی کتک خوردیم که تو عمرمون نخورده بودیم .صدامون هم در نیومد. مملکت قانون نداره.
آخه عدالت کجا رفته؟ اصلا به چه جرمی ما باید جهان سومی باشیم و اینها نه. چرا این همه تفاوت. کاش میشد یک روز همه مرزها باز میشد و هر کی هر کجا می خواست زندگی می کرد. و ای کاش هیچ گاه من اروپا نمی آمدم. اونجوری سرمو بالا کرده بودمو چهار تا زن چادری با زندگیهای بالا و پائین می دیدم. دیگه نمی فهمیدم اینور ایران هنوز مردم دارند نفس می کشند. دارند زندگی می کنند و لذت میبرند. انسانند ،به حقوق همدیگر احترام می گذارند. از دیوار مردم بالا نمی روند ، آدمو تیغ نمی زنند. همه مرزها و محدوده ها تعریف شده است به علاوه قانون که حسابی روش نظارت داره. و دیگر نیازی نیست طرف خرج زندگی اش رو از جیب یکی دیگه بده.و اون اسلامی که کاش هیچوقت اجبارا مسلمان نمی شدم این جا پیاده می شود. نه در زیر چادرهای ایران.
این دولتمردان ایرانی اسلام را به گند کشیده اند. و سئوال من این است خدائی که این همه معجزه بلده چطور سر این عمامه به سرها هیچی نمیاره.الله اعلم...
اصلا مسلمونی به کنار ایرادی نداره. چرا مسلمون ایرانی؟ چرا مسلمون یک کشور دیگه نشدیم. آخه خیلی سوز داره هم مسلمون باشی هم ایرانی
بعضی وقتها فکر می کنم یک جوری بشه اگه رفتنی شدیم ، نگار و نگین رو نبرم. ولی یک چیز محاله. و اینجاست اونی که میگه من حاضرم این جا هر کاری بکنم ولی ایران نرم بیخود نمی گه. منی که خودم ایرانی ام از ایران رفتن ترس دارم چه برسه به بچه هام که از ایران خوششون نمیاد. ای کاش دست من بود. بدون هیچ شکی ایران نمی رفتم و دست به هر ریسکی برای موندن همیشگی در اینجا می زدم. حجاب ، مجاب بخوره تو سرشون امنیت جانی نداری. ما یک ماه ایران بودیم همچی کتک خوردیم که تو عمرمون نخورده بودیم .صدامون هم در نیومد. مملکت قانون نداره.
آخه عدالت کجا رفته؟ اصلا به چه جرمی ما باید جهان سومی باشیم و اینها نه. چرا این همه تفاوت. کاش میشد یک روز همه مرزها باز میشد و هر کی هر کجا می خواست زندگی می کرد. و ای کاش هیچ گاه من اروپا نمی آمدم. اونجوری سرمو بالا کرده بودمو چهار تا زن چادری با زندگیهای بالا و پائین می دیدم. دیگه نمی فهمیدم اینور ایران هنوز مردم دارند نفس می کشند. دارند زندگی می کنند و لذت میبرند. انسانند ،به حقوق همدیگر احترام می گذارند. از دیوار مردم بالا نمی روند ، آدمو تیغ نمی زنند. همه مرزها و محدوده ها تعریف شده است به علاوه قانون که حسابی روش نظارت داره. و دیگر نیازی نیست طرف خرج زندگی اش رو از جیب یکی دیگه بده.و اون اسلامی که کاش هیچوقت اجبارا مسلمان نمی شدم این جا پیاده می شود. نه در زیر چادرهای ایران.
این دولتمردان ایرانی اسلام را به گند کشیده اند. و سئوال من این است خدائی که این همه معجزه بلده چطور سر این عمامه به سرها هیچی نمیاره.الله اعلم...
اصلا مسلمونی به کنار ایرادی نداره. چرا مسلمون ایرانی؟ چرا مسلمون یک کشور دیگه نشدیم. آخه خیلی سوز داره هم مسلمون باشی هم ایرانی
۲/۲۱/۱۳۸۶
چهارشنبه سوری
با دیدن این فیلم یک خورده آتش ضد ایرانی ام خوابید. اصولا آدم باید به مسائل دقیقتر فکر کنه. منظورم این بدحجابهای ایرانی که من دلم به حالشون خیلی سوخته ، ممکن است یک روزی خیلی از خانواده ها را سوزوندند. خانوادهای رابه خاک سیاه نشوندند و بچه های معصوم رو در به در کردند. خیانت هر جا و هر مکانی باشه بسیار کثیف است. باید اقرار کنم برداشتن حجاب زنهای ایرانی به این سادگی هم که من می گم نیست. اگه خواستار برداشتن حجاب باشیم باید قید خیلی چیزها رو بزنیم.باید به راحتی غربی ها خیلی چیزها رو بپذیریم. باید از ازدست دادن همسر ناراحت نشیم. باید بچه ها رو بتوانیم به راحتی غربیها رها کنیم. باید خیانت رو به روشنی قبول کنیم. باید نگران زندگی پایدار نباشیم.
پس پدیده حجاب خودش به تنهائی مشگل پذیر نیست ،بلکه به عوامل زیادی وابسته است .که کم اهمیت هم نیستند. باید حساب آنها را هم کرد. و این برنامه ریزیها دولت قوی مثل این آلمانیها می خواهد. باید اگه حجابها برداشته شد وکسی از کسی خوشش آمد و بچه اش بی پناه شد دولتی باشد که اونو حمایت کنه ،قانونی باشه که این فاجعه ها رو جمع کنه. و چون عمرا دولت ایران عرضه این سیاستها وبرنامه ریزیها رو نداره ،پس بهتر که همون حجاب رو کله زنها بمونه. هم خیال ما راحتتره هم دولت. اینجوری برای هر چیزی یک قانون دارند ،مشکلاتشم رو هم اسلام می پوشونه. در صورتی که در حالت دومی کلی قانون و تبصره لازمه کی مردشه؟ تازه اسلام هم اونوقت کم میاره بعد چاله چوله هاشو با چی پر کنند؟
نه بابا از خیرش گذشتیم. آزادی نخواستیم. اقلا این جوری دلمون خوشه بهشت میریم.
تا ایران بخواهد اروپا بشه دل مردمش آب میشه.حالا من نوعی زور خودمو می زنم اگه این جا موندگار شدیم که تا بهشت فاصله ای نداریم ،اگه اومدیم ایران چادر سرمون می کنیم تا ببرنمون بهشت.
ولی غلط نکنم اون بهشتی که خدا قولشو داده باید همین دوروبر ما باشه هاااااااا
پس پدیده حجاب خودش به تنهائی مشگل پذیر نیست ،بلکه به عوامل زیادی وابسته است .که کم اهمیت هم نیستند. باید حساب آنها را هم کرد. و این برنامه ریزیها دولت قوی مثل این آلمانیها می خواهد. باید اگه حجابها برداشته شد وکسی از کسی خوشش آمد و بچه اش بی پناه شد دولتی باشد که اونو حمایت کنه ،قانونی باشه که این فاجعه ها رو جمع کنه. و چون عمرا دولت ایران عرضه این سیاستها وبرنامه ریزیها رو نداره ،پس بهتر که همون حجاب رو کله زنها بمونه. هم خیال ما راحتتره هم دولت. اینجوری برای هر چیزی یک قانون دارند ،مشکلاتشم رو هم اسلام می پوشونه. در صورتی که در حالت دومی کلی قانون و تبصره لازمه کی مردشه؟ تازه اسلام هم اونوقت کم میاره بعد چاله چوله هاشو با چی پر کنند؟
نه بابا از خیرش گذشتیم. آزادی نخواستیم. اقلا این جوری دلمون خوشه بهشت میریم.
تا ایران بخواهد اروپا بشه دل مردمش آب میشه.حالا من نوعی زور خودمو می زنم اگه این جا موندگار شدیم که تا بهشت فاصله ای نداریم ،اگه اومدیم ایران چادر سرمون می کنیم تا ببرنمون بهشت.
ولی غلط نکنم اون بهشتی که خدا قولشو داده باید همین دوروبر ما باشه هاااااااا
حجاب
شاه می بخشه. شاه قلی نمی بخشه. اصلا ما به چه جرمی بایست متولد ایران می بودیم .من اگه نخواهم مسلمون باشم کی رو باید ببینم. البته مسلمونی که این بی شرفها ازمون می خواهند. من اگه بخواهم برای همیشه ایران را ترک کنم . به هر قیمتی در یک گوشه دیگر دنیا زندگی کنم کی رو باید ببینم مثلا اتیوپی یا آفریقا یا سومالی. آخه فقط می خواهم جائی باشم که حجابم دست خودم باشه. عیب نداره اگه نون ندارم برای خوردن، لباس ندارم برای برای پوشیدن. ولی در عوض کسی منو با مشت و لگد نمی اندازد داخل ماشین که چهار تا موی ناقابلم رو بپوشونم.این ضعف دولت رو می رسونه که از موهای من می ترسه.آخه بدبختها یک خورده به اطرافتان نگاه کنید. ببیند بقیه مردم چه جوری زندگی می کنند.ببینید مردم دنیا کجایند و ما کجائیم. زنهای دنیا این قدر خودشون را عرضه کردندکه نمی دونند چه بکنند و ما هنوز در موی سرمان گیریم. خدا اگه خیلی ناراحت بود از این کارها یک بلائی سر زنهای غربی می آورد. اون که بلده چکار کنه زلزله ،طوفانی ...چه می دونم از این بلاها .آقا اگه اینقدر زیبائی زشت می بود که نمی داد. میشه یک لطفی بکنید به جای فشار آوردن به زنها به مردها فشار بیارید که با دیدن چهار تا مو قالب تهی نکنند.
از ما که گذشت بیچاره بچه های بیگناهی که از اسلام فقط بگیر بگیرشو می بینند.
از ما که گذشت بیچاره بچه های بیگناهی که از اسلام فقط بگیر بگیرشو می بینند.
۲/۱۹/۱۳۸۶
اسباب کشی


اسباب کشی در آلمان مانند کارهای دیگر راحت و بدون دردسر است.مهم نیست در طبقه چندم زندگی می کنید. ماشینهائی هستند که با دستگاه خاصی به تمام طبقات دسترسی دارند و وسایل شما را بدون دردسر از پنجره به داخل کامیون باربری می برند.این دستگاه به ظاهر ساده شامل نردبانی است که یک باربر روی آن حرکت می کند. فقط کافی است وسایل را از پنجره داخل این باربر گذاشته و دیگر تمام. ناگفته نماند تمام پنجره های آ لمان استاندارد هستند. این روش بیشتر برای وسایلی مانند یخچال و غیره که حمل و نقل آن از پله ها مشکل است بکار برده می شود
الکلی

اینجا خوابگاههائی است که برای افراد الکلی از طرف دولت درست می شود. افراد معتاد به الکل در خیابانها رها نمی شوند. بلکه به آنها تمام امکانات داده می شود زیرا آنها هم قشری از جامعه آلمان هستند. علاوه بر این امکانات ماهانه مقرری هم از دولت دریافت می کنند. و اینها مالیاتهائی است که دولت از قشر حقوق بگیر می گیرد. و سهمی از آن را اینگونه خرج می کند
پرنده
تولد
امروز داشتم به این فکر می کردم این آلمانیها عجب مردم راحتی اند. نگار تولد دعوت بود. بیا و ببین هیچ خبری از اون بندو بساتهائی که ما خودمون رو درگیرش می کنیم نداشت. هیچی. کارت دعوت ،سه عدد بادکنک روی در ورودی،کیک ساده و کوچک، ماکارانی،چند عدد شکلات برای یادگاری و خداحافظ.
البته من از مفصل گرفتن تولد نگار پشیمون نیستم ولی باید حالا حالاها از این آلمانیها درس بگیریم. خیلی با حالند. زندگی می کنند هاااااااااهیچی به خودشون سخت نمی گیرند. نه مراسم تولد آنچنانی،نه مراسم ازدواج آنچنانی و نه مراسم عذاداری آنچنانی
البته من از مفصل گرفتن تولد نگار پشیمون نیستم ولی باید حالا حالاها از این آلمانیها درس بگیریم. خیلی با حالند. زندگی می کنند هاااااااااهیچی به خودشون سخت نمی گیرند. نه مراسم تولد آنچنانی،نه مراسم ازدواج آنچنانی و نه مراسم عذاداری آنچنانی
۲/۰۴/۱۳۸۶
زن
زن بیچاره ایرانی به کجا باید پناه ببره. یک زندانی بدون جرم.بدون پرونده. آسیب پذیر.بی حق و حقوق.بی آینده.
آیا زمانی خواهد آمد که زن ایرانی هم بتواند غیر از همخوابی با همسرش جایگاه دیگری داشته باشه. آیا قانونی وضع خواهد شد که حقوق زنان ایرانی را از حقوق حیوانات فراتر ببره. آیا زمانی خواهد آمد که تصمیم گیرنده زندگی بچه ها خودشان باشند نه پدرشان.آیا زمانی خواهد آمد که رهائی زنها به تصمیم دیگران نباشد. آیا زمانی خواهد آمد که بشور و بپز حق مسلم زن ایرانی نباشد. زنی که حق نداره رنگ لباسشو خودش انتخاب کنه، زنی که حق نداره چادرش رو برداره،زنی که حق نداره زن باشه. زنی که باید قید همه لذتها رو بذنه،زنی که محل زندگی اش را کسی دیگر برایش باید انتخاب کنه،زنی که تنگ و گشادی لباسش از جای دیگر فرمان داده میشود،،زنی که اگه دست از پا خطا کنه از دیدن بچه هایش محروم میشه،
تجاوز که حتما به معنای عامه اش نیست. همین کارهائی که با زن ایرانی می شود یعنی تجاوز. همین قدر که از حقوق اولیه خودش محرومه یعنی تجاوز.همین که به خاطر آبرو تا لحظه مرگ زندگی می کنه بدون دوست داشتن و عشق یعنی تجاوز.همین که باید تمام عمر خودش را صرف جذب کسی یا نگه داشتن او کند یعنی تجاوز.همین که همیشه زنجیر به گردنشه یعنی تجاوز. و اصلا پیشینه این جواهرات برای زنها یعنی همین. یعنی من برای تو قلاده طلائی می خرم تو هم تا آخر عمر اسیر من باش. کاری که غربیها با سگشان می کنند. و به همین علت زنهای غربی طلا نمی پوشند و یا اگه براشون می خرند خیلی کم که خودشون رو مدیون ندونند
و ای کاش میشد پیامبر زن هم می داشتیم اونوقت شاید راه به جائی می بردیم.
و این بود ماجرای زن ایرانی که خودم هم یکی از قربانیان این قبیله هستم
آیا زمانی خواهد آمد که زن ایرانی هم بتواند غیر از همخوابی با همسرش جایگاه دیگری داشته باشه. آیا قانونی وضع خواهد شد که حقوق زنان ایرانی را از حقوق حیوانات فراتر ببره. آیا زمانی خواهد آمد که تصمیم گیرنده زندگی بچه ها خودشان باشند نه پدرشان.آیا زمانی خواهد آمد که رهائی زنها به تصمیم دیگران نباشد. آیا زمانی خواهد آمد که بشور و بپز حق مسلم زن ایرانی نباشد. زنی که حق نداره رنگ لباسشو خودش انتخاب کنه، زنی که حق نداره چادرش رو برداره،زنی که حق نداره زن باشه. زنی که باید قید همه لذتها رو بذنه،زنی که محل زندگی اش را کسی دیگر برایش باید انتخاب کنه،زنی که تنگ و گشادی لباسش از جای دیگر فرمان داده میشود،،زنی که اگه دست از پا خطا کنه از دیدن بچه هایش محروم میشه،
تجاوز که حتما به معنای عامه اش نیست. همین کارهائی که با زن ایرانی می شود یعنی تجاوز. همین قدر که از حقوق اولیه خودش محرومه یعنی تجاوز.همین که به خاطر آبرو تا لحظه مرگ زندگی می کنه بدون دوست داشتن و عشق یعنی تجاوز.همین که باید تمام عمر خودش را صرف جذب کسی یا نگه داشتن او کند یعنی تجاوز.همین که همیشه زنجیر به گردنشه یعنی تجاوز. و اصلا پیشینه این جواهرات برای زنها یعنی همین. یعنی من برای تو قلاده طلائی می خرم تو هم تا آخر عمر اسیر من باش. کاری که غربیها با سگشان می کنند. و به همین علت زنهای غربی طلا نمی پوشند و یا اگه براشون می خرند خیلی کم که خودشون رو مدیون ندونند
و ای کاش میشد پیامبر زن هم می داشتیم اونوقت شاید راه به جائی می بردیم.
و این بود ماجرای زن ایرانی که خودم هم یکی از قربانیان این قبیله هستم
۲/۰۳/۱۳۸۶
عروس
به یک دختر با این شرایط نیازمندیم
صداش در نیاد،چون یا به منزله غر تلقی میشود یا سرپیچی
چادری باشه. نماز که بخونه هیچ.نماز صبح اش یادش نره
سنگین باشه.خلخال به پاش نبنده.لاک نزنه.لباسهای رنگ سنگین بپوشه.روسری نیم وجبی نپوشه.به فکر پوستش نباشه چون خرج ور می داره. نه ببخشید،دیگه پیر شده
کارهای زنونه برای زنه، از قبیل آشغال خالی کردن،جابجائی وسایل سنگین خونه،بقیه کارها هم که واضحه کار کیه؟
وقتی شوهرت خونه اومد،بادش بزنی،ترجیحا بوسش هم بکنی.آخه طرف خیلی خسته است و دیپلمش رو تو خونه تو قراره بگیره.
شام آماده،خوشمزه،به موقع. در واقع شکم رو داشته باش بی خیال زیریش
تند و تیز باش بی وقفه برای زندگی ات بدو. بدون هیچ توقع وتشویق.
اگه بردنت غریبی، قید خانوادت رو بزن فقط روزهای دعوا به درد می خورند.چون تو غریبی از ما مان و بابا خبری نیست، وقتی بیرونت کرد،محترمانه برو. کجا؟
شوهرت را تگیه گاهت بدون.ولی اگه پشتت رو خالی کرد،که رو شاخشه،سعی کن فقط ضربه مغزی نشی
جائی خواستید برین دهنت رو می بندی و اول خانواده شوهرت میری. وقتی حالشون از دیدنت به هم خورد،می تونی یک سری هم به خانواده خودت بزن
حکایتهای خانواده شوهر خودش حکایت دیگری است
یادت باشه حتما بچه دار بشی. چون چشمهای معصوم برای دیدن دعواهای سنگین لازمه. ناگفته نمونه سر آخر برای بخشیدنت هم لازم می آید
ترجیحا تلفن نخرید. چون والدینتان امون ندارند. یادتان بماند نقطه ضعف شما پدر و مادر آبرومندتان است
یک دست لباس راه راهی هم آماده داشته باشید. به درد زندونتون می خوره . آخه طرف حالشو نداره مشکلات رو خودش حل کنه. اگه دستش به پدر و مادرتون رسید. که با روشهای ننه من غریبم حالتون رو جا میاره اگه هم نه پلیس رو گذاشتند برای چی؟ ولی تا حالا از اینکه اونها چی به سرت میارند،اطلاعی ندارم
به زندگی دیگران اصلا نگاه نکن. فقط افسوس بخور. یادت نره از افسوس خوردنت هم کسی مطلع نشه
از کتک خوردن نترس،عادی میشه برات
دست از پا خطا نمی کنی چون قراره الگوهای بچه هاش بشی. در این مورد طرف هیچ مسئولیتی قبول نمی کنه
تلفنهای فدایت شوم رو که به خانوادش می کنه،در صورت امکن صورتجلسه کن. لازمت میاد
در عوض
داماد مذکور پیغمبر و راز داره و قول میده روز قیامت شفاعتتان کنه
حالا هر کی مردشه بیا جلو
صداش در نیاد،چون یا به منزله غر تلقی میشود یا سرپیچی
چادری باشه. نماز که بخونه هیچ.نماز صبح اش یادش نره
سنگین باشه.خلخال به پاش نبنده.لاک نزنه.لباسهای رنگ سنگین بپوشه.روسری نیم وجبی نپوشه.به فکر پوستش نباشه چون خرج ور می داره. نه ببخشید،دیگه پیر شده
کارهای زنونه برای زنه، از قبیل آشغال خالی کردن،جابجائی وسایل سنگین خونه،بقیه کارها هم که واضحه کار کیه؟
وقتی شوهرت خونه اومد،بادش بزنی،ترجیحا بوسش هم بکنی.آخه طرف خیلی خسته است و دیپلمش رو تو خونه تو قراره بگیره.
شام آماده،خوشمزه،به موقع. در واقع شکم رو داشته باش بی خیال زیریش
تند و تیز باش بی وقفه برای زندگی ات بدو. بدون هیچ توقع وتشویق.
اگه بردنت غریبی، قید خانوادت رو بزن فقط روزهای دعوا به درد می خورند.چون تو غریبی از ما مان و بابا خبری نیست، وقتی بیرونت کرد،محترمانه برو. کجا؟
شوهرت را تگیه گاهت بدون.ولی اگه پشتت رو خالی کرد،که رو شاخشه،سعی کن فقط ضربه مغزی نشی
جائی خواستید برین دهنت رو می بندی و اول خانواده شوهرت میری. وقتی حالشون از دیدنت به هم خورد،می تونی یک سری هم به خانواده خودت بزن
حکایتهای خانواده شوهر خودش حکایت دیگری است
یادت باشه حتما بچه دار بشی. چون چشمهای معصوم برای دیدن دعواهای سنگین لازمه. ناگفته نمونه سر آخر برای بخشیدنت هم لازم می آید
ترجیحا تلفن نخرید. چون والدینتان امون ندارند. یادتان بماند نقطه ضعف شما پدر و مادر آبرومندتان است
یک دست لباس راه راهی هم آماده داشته باشید. به درد زندونتون می خوره . آخه طرف حالشو نداره مشکلات رو خودش حل کنه. اگه دستش به پدر و مادرتون رسید. که با روشهای ننه من غریبم حالتون رو جا میاره اگه هم نه پلیس رو گذاشتند برای چی؟ ولی تا حالا از اینکه اونها چی به سرت میارند،اطلاعی ندارم
به زندگی دیگران اصلا نگاه نکن. فقط افسوس بخور. یادت نره از افسوس خوردنت هم کسی مطلع نشه
از کتک خوردن نترس،عادی میشه برات
دست از پا خطا نمی کنی چون قراره الگوهای بچه هاش بشی. در این مورد طرف هیچ مسئولیتی قبول نمی کنه
تلفنهای فدایت شوم رو که به خانوادش می کنه،در صورت امکن صورتجلسه کن. لازمت میاد
در عوض
داماد مذکور پیغمبر و راز داره و قول میده روز قیامت شفاعتتان کنه
حالا هر کی مردشه بیا جلو
۱/۳۰/۱۳۸۶
دزد
شانس ما رو ببین. این دزدها اینجام دست از سر ما بر نمیدارند.اونم آلمان که اگه طلاهایت رو هم تو خیابون بندازی،هیچکی پیدا نمی شه که اونها رو برداره. اولی که ساکن این خونه شده بودیم، ماشین لباسشوئی مان را دزدیدند.و به احتمال زیاد کار طبقه اول بود. طرف الکلی بود و به هنگام اسباب کشی اش، ماشین ما رو هم با خودش برد. حالا علیرغم اینکه از اینجا رفته از دستش در امان نیستیم. وقتی مست لایعقل میشه، میاد و سراغ ساختمان ما رو می گیره.البته این دفعه بیشتر مزاحم طبقه دوم شده بود. زن روسی کلی ترسیده بود. نصف شب زنگش رو زده بود و می خواسته زیر زمین بره. به این بهانه که نامه های پستی من هنوز به این آدرس برام میان. القصه ما تهران که بودیم، آقا دزده اومد از رومون رد شد. اینجام اینجوری. وقتی می گویند آسمون خدا همش یک رنگه، بیخود نمیگن
۱/۲۱/۱۳۸۶
آرزو
خدا کنه آرزوهای دخترم نگار مثل آرزوهای مامانش نباشه. آخه من سالها غصه و حسرت چیزهائی روخوردم که اصلا ارزش نداشت. با وجود این هنوز هم می خورم. و این خیلی بده.آرزوهای کوچک ولی در عین حال بزرگ. حسرتهای بی اهمیت ولی در عین حال با اهمیت. بدون اینکه کسی کوچکترین اطلاعی داشته باشه و بتواند منو کمک کنه. اگر چه آرزو بر نوجوانان عیب نیست. ولی در عین حال نه این مدلی اش. کاشکی می شد آدمها جائی برای ثبت آرزوهای شخصی اشان می داشتند. شاید یک روز ،یک نفر می تونست اونو حل کنه.
باغ وحش
۱/۱۵/۱۳۸۶
برلین
آره خلاصه ،دو ،سه روز قبل از سیزده بدر رفتیم برلین. جاتون خالی بد نبود . از همش که بگذریم،غذاهای ایرانی چسبید. هتل هم خوب بود. نگارین هم اینقدر از هتل خوششون اومده بود که حاضر نبودند بیان بیرون. ما هم برای اولین بار جاهای دیدنی رو با اتوبوسهای توریستی گشتیم. آخه ما همیشه خودمونو خفه می کنیم و هر جا می رویم تمام مکانهای دیدنی اش رو متر می کنیم ،که یک وقت چیزی رو از دست ندهیم. آخه اون دنیا باید جواب پس بدیم. از شوخی گذشته این اتوبوسهای توریستی بر خلاف تصورم زیاد هم بد نبود. فقط هیج جا پیاده ات نمی کنند. بلاخره برلین رو هم دیدیم
۱/۰۶/۱۳۸۶
فروشگاههای ایرانی
اینجا فروشگاهای ایرانی و افغانی و کلا آسیایی زیاد پیدا میشه. واز شیر بز تا شیر آدمیزاد در آنها پیدا میشه. خوب یک خورده گرونه ولی می ارزه. من همیشه هفته یک بار به دوستم که کیوسک ایرانی داره سر می زنم. حداقل آدم چهار تا ایرانی می بینه. مثلا این سنجد رو که آلمانیها اصلا نمی دونند چیه ؟اینجا میشه پیداش کرد.هفت سین
امسال اولین سالی بود که عید خونه خودم بودم. چقدر هم باحال بود. تمام مدت زندگی ام به اجبار کنار سفره هفت سین کسی دیگر نشسته بودم .نه من و نه بچه هایم تصمیم گیرنده نبودیم. ده سال تمام با اکراه تمام به سفره هفت سین نگاه کردم. ولی اینبار با عشق آنرا چیدم و هر روز نگاهش می کنم. از سمت راست تخم مرغ اولی را علی رنگ آمیزی کرده، بعدی نگار ،سومی نگین و آخری کار خودمه. کلی هم با سفره مان حال کردیم و عکس گرفتیم. وقتی تصور می کنم آدم در ایران از داشتن کوچکترین حقوق خود محروم است، هیچوقت دلم برایش تنگ نمی شود.من اینجا به راحتی نفس می کشم. من اینجا آزادم به آزادی سفره هفت سینم . امیدوارم همه ما روزی آزاد شویم۱/۰۵/۱۳۸۶
کارلسروحه



دیروز رفته بودیم کارلسروحه. ازطرف پیلوت سنتروم. هدف دیدن یک نمایشگاه بود. توی گروه اکثرا بچه های پاکستانی و هندی بودند. نمایشگاه خیلی جالبی بود. منتها برای کسی خوب بود که بچه نداشته باشه و یک روز تمام اونو بگرده. در ضمن کمی هم اطلاعات داشته باشه. بعد از اونجا رفتیم شلوس/قصر) را هم دیدیم. مناظر بسیار زیبائی داشت. ولی هم هوا سرد بود هم رئیس گروه بیحال بود. در نتیجه نتوانستیم از سفرمان استفاده لازم را ببریم. من و علی خودمان که جائی می رویم سعی می کنیم از تمام فرصتمان استفاده کرده ، و جاهای دلخواه را ببینیم. اما یک تجربه بود . تا حالا با این گروه جائی نرفته بودیم.
۱/۰۲/۱۳۸۶
۱۲/۲۷/۱۳۸۵
آشغال



آشغال در اینجا حکایتها دارد. هزار نوع بشکه دارند برای تفکیک آنها. خانه های مسکونی سطل آشغال سیاه دارند. این فقط برای آشغال معمولی است. هر خانواده ای نایلون زرد برای مواد قابل بازیافت دارد. نایلون خاکستری برای کاغذها و نایلون سبز برای آشغالهای باغ. در ضمن تمام این نایلونهای زباله مجانی در اختیار مردم قرار می گیرد. نایلونها در اداره اتوبسرانی است و هر که هرچقدر لازم دارد برمی دارد.علاوه بر اینها در جای جای شهر سطلهای آشغال بزرگی برای دور ریختن شیشه ها تعبیه شده. سبز برای شیشه های سبز، سفید برای شیشه های سفید، و قهوه ای برای شیشه های قهوه ای. در گوشه کنار شهر سطلهای زباله دیگری به چشم می خورد که به منظور لباسهای کهنه گذاشته شده اشت. برای بطریهای پلاستیکی هم ترفند جالبی دارند. بیعانه برگشت این بطریها به موقع خرید از مشتری گرفته می شود. این امر باعث می شود مشتری به خاطر مسترد کردن پولش آنها را به محل خرید برگرداند. این کار سبب می شود که بطریهای خالی در گوشه و کنار شهر رها نشده و در نتیجه شهر تمیز و قانونمند باقی بماند.
روش جمع آوری کلی شهر توسط ماشینهای آشغال شهرداری است. سطلهای زباله مطابق ماشینهای مذکور ساخته شده اند. سطلهای زباله به راحتی در دهانه این ماشینها قرار گرفته و تخلیه می شود.
و اما سری هم بزنیم به رفتگرهای معمولی که با وسیله خاصی زباله ها جمع می کنند. مثل یک چنگگ بزرگ است. آقایان نه خم میشوند نه جارو می زنند.
و این حکایت یعنی تفکیک زباله ها در تمامی اماکن از جمله فروشگاه ها هم انجام می شود
خط عا بر پیاده


خطکشیهای عابر پیاده در آلمان مفهوم دیگری دارد. بدین معنا که سواره های عزیز واقعا بایسید.شما اگر در پیاده رو روبروی این خطوط بایستید، ماشینها اجازه حرکت ندارند. بلکه باید توقف کامل کرده تا پیاده با خیال راحت عبور کند. مهم نیست یک نفری یا چند نفر، بزرگی یا کوچکی، خارجی یا از خودشونی . مهم این است که شما قصد عبور داشته باشید. کافی است سر خود را بالا نگه داشته، شانه ها عقب، نفس عمیق، با خیال راحت قدم بزنید. اگر دوست داشتید میتوانید چسمهایتان را هم ببندید. قوانین آلمان حافظ جان شماست.
نوروز1386
نوروز، جشن آغاز سال، امروزه در ايران و کشورهای ديگر «جهان ايرانی» به عنوان مهمترين جشن سال، اهميت خاصی دارد. هرچند که در طول تاريخ ايران، جشنهای مهرگان، سده، آبانگان، يلدا، و جشنها و مراسم ديگر ملی، هميشه با شکوه خاصی جشن گرفته می شدند و حتی در بعضی موارد، اهميت آنها از نوروز نيز بيشتر بوده، اما جشن نوروز تنها نمونه اين جشنهای ملی است که همواره اهميت خود را حفظ کرده و در برابر اقداماتی که برای محدود کردن آن صورت گرفته، هميشه ايستاده است. خاصيت فرا-مليتی و فرا-دينی نوروز يکی از دلايل اصلی اين استقامت و همگانی بودن آن در بين مردمان مختلف است. نوروز در طول تاريخ، هميشه به عنوان جشنی متحد کننده و بدون وابستگی های نژادی، زبانی، و دينی مطرح بوده و تمام مردمی که به صورتی وابسته به جهان فرهنگی ايرانی بوده اند، آنرا به عنوان جشن آغاز سال خود قبول کرده اند.
.نوروز در تاريخدانش ما از آغاز جشن گرفتن نوروز بسيار محدود است. مدارک نوشتاری در تاريخ ايران، تا قبل از قرن اول بعد از ميلاد ذکری از نوروز نمی کنند. هرچند که بسياری از محققان بر اين عقيده هستند که يکی از دلايل ساختمان مجموعه پارسه (تخت جمشيد)، جشن گرفتن نوروز و بارعام نوروزی شاهنشاهان هخامنشی بوده، اما نبود هيچگونه نشانه ای از وقوع اين مراسم در دوران هخامنشی، برای بعضی از دانشمندان اين سوال را پيش آورده که آيا نوروز در دوران باستانی به عنوان يک مراسم دولتی جشن گرفته می شده يا نه؟نخستين برخورد ما با نوروز در مدارک تاريخی به سلطنت ولاش اول اشکانی باز می گردد. ولاش اول را عموما" پايه گذار بسياری از مراسم ايرانی از جمله سده می دانند و نوشته شدن قسمتهايی از اوستا را نيز به دوران او نسبت می دهند. متاسفانه کمبود مدارک کامل ما را از تحقيق لازم در مورد جزئيات برگزاری نوروز در دوران اشکانی محروم می کند. برعکس، از مراسم نوروز در دوران ساسانی(650-224 پ م) اطلاعات جامعی در دست داريم. کتيبه های ساسانی، پند نامه ها و ديگر قطعه های ادبيات ايرانی ميانه، از برگزاری جشن سال نو در دربار ساسانی صحبت می کنند. مراسم بار نوروزی که در آن شاهنشاه برای تمام اعضای دولت و نمايندگان ملت، بارعام ترتيب می داد، از بازمانده های مراسم ساسانی است. مراسم بارعام شاهانه در دوران بعد از اسلام نيز باقی ماند و تمام شاهان ايران، حتی پادشاهانی که از اصل غير ايرانی ميامدند (مانند سلاطين غز و مغول) نيز دربار خود را برای برگزاری رسوم ايرانی و از جمله نوروز آماده می کردند. در دربار خلفای عباسی که از بسياری جهات خود را ادامه شاهنشاهان ساسانی می دانستند، نوروز از مهمترين جشنهای سال بود و بار نوروزی با تمام جلال و شکوه آن انجام می گرفت. با وجود داشتن مدارک مورد اطمينان در مورد جشن گرفته شدن نوروز در دوران ساسانی، دليلی در دست نداريم که نوروز را جشنی با گذشته بسيار قديميتر از دوران ساسانی فرض نکنيم. بسياری از جشنهای مهم جهان در ابتدا تنها بوسيله مردم عامی برگزار می شدند و جزو برنامه های سلطنتی حساب نمی گشتند. قديمی بودن و دست نخوردن مراسم نوروز می تواند گواهی از اين باشد که اين جشن مدتها قبل از اينکه پادشاهان ساسانی (و شايد اشکانی) آنرا تبديل به جشنی رسمی کنند، وجود داشته و مانند امروز، بوسيله همه مردم ايران جشن گرفته می شده.ريشه های تاريخی نوروزاکثر مردم نوروز و جشنهای جنبی آن (چهارشنبه سوری و سيزده بدر) را جشنهايی با گذشته صد در صد ايرانی می دانند. بعضی از اين مراسم، بخصوص چهارشنبه سوری، بخاطر اهميت آتش در آن، حتی وابسته به دين زرتشت دانسته شده. از طرفی، شواهد مختلف نشاندهنده اين مطلب هستند که اين جشنها تاريخی فراتر از قوم «ايرانی» (به معنای قوم هندو-اروپايی مهاجری که در حدود سال سه هزار سال قبل به ايران آمدند) دارند و احتمالا" از مراسم قبل از آريايی اين فلات سرچشمه می گيرند و چه بسا اقوام عيلامی، کاسی، گوتی و ديگر اقوام باستانی نيز آنها را جشن می گرفته اند. منبع اطلاعات ما در مورد باورهای اقوام هندو-ايرانی و بعدا" ايرانی، در درجه اول قديمترين قسمتهای اوستا و در حالت دوم، مقايسه باورهای ديگر مردم هندو-اروپايی (بخصوص هندو-آريايی ها) با باورهای ايرانيان باستان است. ريگ ودا، قديميترين بخش وداهای هندو-آريايی، يکی از بهترين منابع موجود برای پی بردن به اصول اعتقادی و جشنها و مراسم اقوام آريایی (هندو-ايرانی) است. باورهای اقوام ديگر مانند سکاها، نورستانی ها، و مردم ايرانی زبانی که در ماوراالنهر و مناطق شرق کوههای پامير زندگی می کردند نيز می توانند الگوهای ما برای فهميدن باورهای ايرانی های باستان باشند. در اوستا، بخصوص در گاثاها و بقيه يسناها که قديميترين بخشهای اين کتاب هستند، هيچگاه صحبتی از نوروز و جشنهای وابسته به آن نشده است. مراسم اوستايی اصولا" نيايشهايی به امشاسپندان مختلف و فره وشی ها هستند. يسناها سرودهايی هستند که برای ستايش ميترا، آناهيتا، ورونا، هوم، و ديگر امشاسپندان نوشته شده اند که در جشنهای وابسته به آنها بايد خوانده شوند (کلمه های «جشن» و «يسنا» از يک ريشه هستند). در نتيجه، دربخشهای قديم اوستا ذکری از جشنهای نوروز، چهارشنبه سوری، سيزده بدر و يا حتی سده نداريم. نخستين نشانه از نوروز در اوستا، در فرگرد دوم «ويديودات» است که در ضمن توضيح زندگی «ييم» (جمشيد)، به دستور برگزاری نوروز نيز اشاره شده (اين روايت را فردوسی نيز ذکر می کند). اما ويديودات از اخيرترين بخشهای اوستاست که به احتمال زياد يا در دوران ساسانی نوشته شده و يا در آن دوران بطور کامل بازنويسی شده و بسياری از باورهای زرتشتی ساسانی در اين کتاب وارد شده. با نگاه کردن به باورهای مندرج در ريگ ودا نيز اثری از مراسمی مانند جشنهای بالا نمی بينيم. جشن شروع سال در نزد اين اقوام اهميت زيادی نداشته و ذکر خاصی از برگزاری مراسم بخصوصی برای آن نمی کنند. همچنين در باورهای مردم نورستان افغانستان که تا صد سال قبل که به جبر مسلمان شدند، زير نام «کافران» به پرستش خدايان باستانی هندو-ايرانی ادامه می دادند، هيچ اثری از نوروز وجود ندارد، هرچند که جشنهای سنتی نزد اين مردم کاملا" حفظ شده است. از طرفی، با نگاه کردن به طرز زندگی اقوام هندو-ايرانی و مقايسه آن با اقوام ساکن ايران و بين النهرين، می توانيم به نتايجی در مورد ريشه های تاريخی نوروز و جشنهای ديگر مربوط به آن برسيم. اقوام هندو-ايرانی بطور اعم، از راه دامداری و پرورش اسب زندگی می کردند و زندگی آنها برمبنان کوچ نشينی بنا شده بود. اين طرز زندگی به اين معنی بود که هندو-ايرانی های باستان (مانند سکاهای دوران تاريخی، سرمتها، هيونها، مغولان، و ترکها) به دنبال حيوانات خود برای پيدا کردن چراگاههای سرسبز روان بودند. در دشتهای محل سکونت اين اقوام، فقط دو فصل زمستان و تابستان معنی داشت و به دليل طبيعت نامعمول آن، خط تقسيم و زمان اين دو فصل همواره نامعلوم بود. اما مردم ساکن فلات ايران، عيلامی ها، کاسی ها، گوتی ها، اورارتو، ميتانی ها، و تا حد بيشتری مردمان ساکن بين النهرين، وابسته به زندگی کشاورزی ساکن بودند. اين بدين معنی بود که ترتيب کاشت، داشت، و برداشت محصولاتی نظير گندم، مشغله اصلی اين مردم محسوب می شد و زمان انجام هرکدام از اين وظايف، اهميت خاصی داشت. می بينيم که نوشتن تقويمهای نجومی که برمبنای آن حصول فصلها را معين می کردند، از دستاوردهای اين مردم است. طغيانهای سالانه رودخانه ها، شروع فصل گرما، زمان برداشت محصول، زمان رها کردن نوبتی زمين ها، همه و همه از مشغوليات زندگی کشاورزی بوده و هستند. به همين دليل، تقسيم سال به دوازده ماه و چهار فصل (که حضورشان در اين منطقه کاملا" حس می شد)، تقسيم ماه به بيست و هشت روز (بر مبنای تقويم قمری) و وضع کردن هفته، همه از تقسيمات مردم سومر و بابل بود که از طرف مردمان همسايه آنها نيز استفاده می شد.از جشن گرفته شدن آغاز بهار در بابل باستان مدارک بسياری در دست داريم. در روز آغاز بهار، پادشاه به سوی معبد مردوک، خدای بابل، می رفت و با در دست گرفتن دستهای اين خدا، حمايت او را از سلطنت خود نشان می داد. بعد از اين مراسم، پادشاه به قصر سلطنتی باز می گشت و دستور بارعام می داد که همه مردم می توانستند به ملاقات پادشاه بيايند. اهميت اين مراسم را در آنجايی می توانيم ببينيم که بعد از تسخير بابل از طرف کورش، پادشاهان پارسی تا زمان خشايارشا نيز هرساله اين مراسم را انجام می دادند. پايان جشنهای بهاری در روز سيزدهم بهار (که اولين بار در افسانه های بابلی به عنوان عدد شوم شناخته شد) با رفتن همه اهالی شهر، از جمله شخص پادشاه، به طرف دشتهای خارج از شهر اعلام می شده (نمونه اين رسم را می توان در داستان حضرت ابراهيم مشاهده کرد). از سوی ديگر، بسياری از فرهنگهای جهان، از بابل باستان گرفته تا سلتهای اروپايی، مراسمی مانند برافروختن آتش در پايان فصل برداشت دارند. اصولا" روشن کردن آتش بعد از خرمن چينی جزو مراسم بسيار معمول همه جوامع کشاورزی بوده و حتی امروزه نيز در کشورهای اروپايی می توان نظير آن را مشاهده کرد. در ايران نيز امروزه در طی مراسم جشن سده (که جشن رسمی پايان فصل برداشت بوده)، برافروختن آتش مرسوم است. به همين ترتيب، می توان روشن کردن آتش در چهارشنبه سوری را نوعی از همين مراسم دانست. بطور خلاصه، می شود حدس زد که جشن آغاز بهار و مراسم روشن کردن آتش و خارج شدن از شهر، از آيينهای جوامع کشاورزی مقيم ايران بوده است. اما اقوام ايرانی بعد از مهاجرت به اين کشور و ساکن شدن در آن، به اقتباس اين مراسم پرداختند و با وارد کردن بعضی از عقايد خود (تشبيه حلول بهار به پيروزی راستی بر دروغ)، آنرا تبديل به جشنی کاملا" ايرانی کردند. اين جشن، که شايد از دورانی حتی قبل از زمان هخامنشی بوسيله اين مردم برگزار می شده، تا مدتها جشنی مردمی بوده که توانسته به دليل طبيعت غير دينی و غير سياسی خود، به جشنی عمومی برای همه مردم تبديل شود و کم کم به صورت جشنی درآيد که حتی دستگاه دولتی اشکانی و ساسانی نيز آنرا به عنوان مراسم رسمی خود انتخاب کند. نوروز امروزامروزه، نوروز جشن اصلی بسياری از مردم آسيای غربی است. کشورهايی که حتی هيچگاه تحت سلطه سياسی ايران نبوده اند، آنرا به عنوان يکی از جشنهای اصلی خود محسوب می کنند. هرکدام از مليتهای مختلف، مراسم خاص خود را برای جشن گرفتن نوروز دارند، اما همه اين جشن را «نوروز» می نامند و آمدن آن را مقارن با حلول بهار حساب می کنند.در ايران وافغانستان، نوروز همچنين آغاز سال رسمی کشور است که از ابتدای ماه فروردين محسابه می شود. استفاده از سال خورشيدی از دوران هخامنشيان در ايران معمول بود، هرچند که آغاز گاهشماری چندين بار در دورانهای مختلف تغيير کرده است. در دوران ساسانی به دليل رعايت نکردن اصول کبيسه، در چند مورد نوروز در فصول اشتباه مانند ميانه تابستان جشن گرفته شد. اين مشکل گاهشماری بوسيله ستاره شناس بزرگ، عمر خيام، در قرن ششم هجری حل شد و از آن تاريخ، تقويم «جلالی» به عنوان تقويم خورشيدی کشور انتخاب شد، هرچند که رسمی شدن آن به عنوان تقويم کشور، تا قرن چهاردهم خورشيدی (آغاز همين قرن ما) به طول انجاميد. يکی از مسايل مهم، رعايت کردن کبيسه صد و بيست ساله ايست که بوسيله عمر خيام توصيه شده و در بار آخر در زمان فتحعلی شاه قاجار رعايت شده. عدم رعايت اين کبيسه، باعث بهم خوردن تدريجی تاريخ سال تحويل می شود که شروع زودرس سال 1383، آنرا بصورت محسوسی در آورده است. نام ماههای تقويم خورشيدی بارها تغيير کرده. در دوران هخامنشی، نامهايی استفاده می شد که بعد از دوران هخامنشی به فراموشی سپرده شد. نام ماهها در دوران ساسانی بر مبنای نشانه های زرتشتی وضع شد که تقويم ماهانه ساسانی که فاقد هفته است و در آن هرروز ماه يک نام دارد، بهترين اثر باقی مانده از آن است. در بيشتر دوران اسلامی، اسامی بابلی/آرامی ماههای مانند «تموز» و «نيسان» مورد استفاده بود، اما با برقراری تقويم جلالی به عنوان تقويم رسمی ايران در اوايل قرن جاری خورشيدی، اسامی ساسانی نيز دوباره برقرار شدند که متاسفانه تلفظ آنها در مواردی تغيير کرد.نوروزتان پيروز، هرروزتان نوروز!
.نوروز در تاريخدانش ما از آغاز جشن گرفتن نوروز بسيار محدود است. مدارک نوشتاری در تاريخ ايران، تا قبل از قرن اول بعد از ميلاد ذکری از نوروز نمی کنند. هرچند که بسياری از محققان بر اين عقيده هستند که يکی از دلايل ساختمان مجموعه پارسه (تخت جمشيد)، جشن گرفتن نوروز و بارعام نوروزی شاهنشاهان هخامنشی بوده، اما نبود هيچگونه نشانه ای از وقوع اين مراسم در دوران هخامنشی، برای بعضی از دانشمندان اين سوال را پيش آورده که آيا نوروز در دوران باستانی به عنوان يک مراسم دولتی جشن گرفته می شده يا نه؟نخستين برخورد ما با نوروز در مدارک تاريخی به سلطنت ولاش اول اشکانی باز می گردد. ولاش اول را عموما" پايه گذار بسياری از مراسم ايرانی از جمله سده می دانند و نوشته شدن قسمتهايی از اوستا را نيز به دوران او نسبت می دهند. متاسفانه کمبود مدارک کامل ما را از تحقيق لازم در مورد جزئيات برگزاری نوروز در دوران اشکانی محروم می کند. برعکس، از مراسم نوروز در دوران ساسانی(650-224 پ م) اطلاعات جامعی در دست داريم. کتيبه های ساسانی، پند نامه ها و ديگر قطعه های ادبيات ايرانی ميانه، از برگزاری جشن سال نو در دربار ساسانی صحبت می کنند. مراسم بار نوروزی که در آن شاهنشاه برای تمام اعضای دولت و نمايندگان ملت، بارعام ترتيب می داد، از بازمانده های مراسم ساسانی است. مراسم بارعام شاهانه در دوران بعد از اسلام نيز باقی ماند و تمام شاهان ايران، حتی پادشاهانی که از اصل غير ايرانی ميامدند (مانند سلاطين غز و مغول) نيز دربار خود را برای برگزاری رسوم ايرانی و از جمله نوروز آماده می کردند. در دربار خلفای عباسی که از بسياری جهات خود را ادامه شاهنشاهان ساسانی می دانستند، نوروز از مهمترين جشنهای سال بود و بار نوروزی با تمام جلال و شکوه آن انجام می گرفت. با وجود داشتن مدارک مورد اطمينان در مورد جشن گرفته شدن نوروز در دوران ساسانی، دليلی در دست نداريم که نوروز را جشنی با گذشته بسيار قديميتر از دوران ساسانی فرض نکنيم. بسياری از جشنهای مهم جهان در ابتدا تنها بوسيله مردم عامی برگزار می شدند و جزو برنامه های سلطنتی حساب نمی گشتند. قديمی بودن و دست نخوردن مراسم نوروز می تواند گواهی از اين باشد که اين جشن مدتها قبل از اينکه پادشاهان ساسانی (و شايد اشکانی) آنرا تبديل به جشنی رسمی کنند، وجود داشته و مانند امروز، بوسيله همه مردم ايران جشن گرفته می شده.ريشه های تاريخی نوروزاکثر مردم نوروز و جشنهای جنبی آن (چهارشنبه سوری و سيزده بدر) را جشنهايی با گذشته صد در صد ايرانی می دانند. بعضی از اين مراسم، بخصوص چهارشنبه سوری، بخاطر اهميت آتش در آن، حتی وابسته به دين زرتشت دانسته شده. از طرفی، شواهد مختلف نشاندهنده اين مطلب هستند که اين جشنها تاريخی فراتر از قوم «ايرانی» (به معنای قوم هندو-اروپايی مهاجری که در حدود سال سه هزار سال قبل به ايران آمدند) دارند و احتمالا" از مراسم قبل از آريايی اين فلات سرچشمه می گيرند و چه بسا اقوام عيلامی، کاسی، گوتی و ديگر اقوام باستانی نيز آنها را جشن می گرفته اند. منبع اطلاعات ما در مورد باورهای اقوام هندو-ايرانی و بعدا" ايرانی، در درجه اول قديمترين قسمتهای اوستا و در حالت دوم، مقايسه باورهای ديگر مردم هندو-اروپايی (بخصوص هندو-آريايی ها) با باورهای ايرانيان باستان است. ريگ ودا، قديميترين بخش وداهای هندو-آريايی، يکی از بهترين منابع موجود برای پی بردن به اصول اعتقادی و جشنها و مراسم اقوام آريایی (هندو-ايرانی) است. باورهای اقوام ديگر مانند سکاها، نورستانی ها، و مردم ايرانی زبانی که در ماوراالنهر و مناطق شرق کوههای پامير زندگی می کردند نيز می توانند الگوهای ما برای فهميدن باورهای ايرانی های باستان باشند. در اوستا، بخصوص در گاثاها و بقيه يسناها که قديميترين بخشهای اين کتاب هستند، هيچگاه صحبتی از نوروز و جشنهای وابسته به آن نشده است. مراسم اوستايی اصولا" نيايشهايی به امشاسپندان مختلف و فره وشی ها هستند. يسناها سرودهايی هستند که برای ستايش ميترا، آناهيتا، ورونا، هوم، و ديگر امشاسپندان نوشته شده اند که در جشنهای وابسته به آنها بايد خوانده شوند (کلمه های «جشن» و «يسنا» از يک ريشه هستند). در نتيجه، دربخشهای قديم اوستا ذکری از جشنهای نوروز، چهارشنبه سوری، سيزده بدر و يا حتی سده نداريم. نخستين نشانه از نوروز در اوستا، در فرگرد دوم «ويديودات» است که در ضمن توضيح زندگی «ييم» (جمشيد)، به دستور برگزاری نوروز نيز اشاره شده (اين روايت را فردوسی نيز ذکر می کند). اما ويديودات از اخيرترين بخشهای اوستاست که به احتمال زياد يا در دوران ساسانی نوشته شده و يا در آن دوران بطور کامل بازنويسی شده و بسياری از باورهای زرتشتی ساسانی در اين کتاب وارد شده. با نگاه کردن به باورهای مندرج در ريگ ودا نيز اثری از مراسمی مانند جشنهای بالا نمی بينيم. جشن شروع سال در نزد اين اقوام اهميت زيادی نداشته و ذکر خاصی از برگزاری مراسم بخصوصی برای آن نمی کنند. همچنين در باورهای مردم نورستان افغانستان که تا صد سال قبل که به جبر مسلمان شدند، زير نام «کافران» به پرستش خدايان باستانی هندو-ايرانی ادامه می دادند، هيچ اثری از نوروز وجود ندارد، هرچند که جشنهای سنتی نزد اين مردم کاملا" حفظ شده است. از طرفی، با نگاه کردن به طرز زندگی اقوام هندو-ايرانی و مقايسه آن با اقوام ساکن ايران و بين النهرين، می توانيم به نتايجی در مورد ريشه های تاريخی نوروز و جشنهای ديگر مربوط به آن برسيم. اقوام هندو-ايرانی بطور اعم، از راه دامداری و پرورش اسب زندگی می کردند و زندگی آنها برمبنان کوچ نشينی بنا شده بود. اين طرز زندگی به اين معنی بود که هندو-ايرانی های باستان (مانند سکاهای دوران تاريخی، سرمتها، هيونها، مغولان، و ترکها) به دنبال حيوانات خود برای پيدا کردن چراگاههای سرسبز روان بودند. در دشتهای محل سکونت اين اقوام، فقط دو فصل زمستان و تابستان معنی داشت و به دليل طبيعت نامعمول آن، خط تقسيم و زمان اين دو فصل همواره نامعلوم بود. اما مردم ساکن فلات ايران، عيلامی ها، کاسی ها، گوتی ها، اورارتو، ميتانی ها، و تا حد بيشتری مردمان ساکن بين النهرين، وابسته به زندگی کشاورزی ساکن بودند. اين بدين معنی بود که ترتيب کاشت، داشت، و برداشت محصولاتی نظير گندم، مشغله اصلی اين مردم محسوب می شد و زمان انجام هرکدام از اين وظايف، اهميت خاصی داشت. می بينيم که نوشتن تقويمهای نجومی که برمبنای آن حصول فصلها را معين می کردند، از دستاوردهای اين مردم است. طغيانهای سالانه رودخانه ها، شروع فصل گرما، زمان برداشت محصول، زمان رها کردن نوبتی زمين ها، همه و همه از مشغوليات زندگی کشاورزی بوده و هستند. به همين دليل، تقسيم سال به دوازده ماه و چهار فصل (که حضورشان در اين منطقه کاملا" حس می شد)، تقسيم ماه به بيست و هشت روز (بر مبنای تقويم قمری) و وضع کردن هفته، همه از تقسيمات مردم سومر و بابل بود که از طرف مردمان همسايه آنها نيز استفاده می شد.از جشن گرفته شدن آغاز بهار در بابل باستان مدارک بسياری در دست داريم. در روز آغاز بهار، پادشاه به سوی معبد مردوک، خدای بابل، می رفت و با در دست گرفتن دستهای اين خدا، حمايت او را از سلطنت خود نشان می داد. بعد از اين مراسم، پادشاه به قصر سلطنتی باز می گشت و دستور بارعام می داد که همه مردم می توانستند به ملاقات پادشاه بيايند. اهميت اين مراسم را در آنجايی می توانيم ببينيم که بعد از تسخير بابل از طرف کورش، پادشاهان پارسی تا زمان خشايارشا نيز هرساله اين مراسم را انجام می دادند. پايان جشنهای بهاری در روز سيزدهم بهار (که اولين بار در افسانه های بابلی به عنوان عدد شوم شناخته شد) با رفتن همه اهالی شهر، از جمله شخص پادشاه، به طرف دشتهای خارج از شهر اعلام می شده (نمونه اين رسم را می توان در داستان حضرت ابراهيم مشاهده کرد). از سوی ديگر، بسياری از فرهنگهای جهان، از بابل باستان گرفته تا سلتهای اروپايی، مراسمی مانند برافروختن آتش در پايان فصل برداشت دارند. اصولا" روشن کردن آتش بعد از خرمن چينی جزو مراسم بسيار معمول همه جوامع کشاورزی بوده و حتی امروزه نيز در کشورهای اروپايی می توان نظير آن را مشاهده کرد. در ايران نيز امروزه در طی مراسم جشن سده (که جشن رسمی پايان فصل برداشت بوده)، برافروختن آتش مرسوم است. به همين ترتيب، می توان روشن کردن آتش در چهارشنبه سوری را نوعی از همين مراسم دانست. بطور خلاصه، می شود حدس زد که جشن آغاز بهار و مراسم روشن کردن آتش و خارج شدن از شهر، از آيينهای جوامع کشاورزی مقيم ايران بوده است. اما اقوام ايرانی بعد از مهاجرت به اين کشور و ساکن شدن در آن، به اقتباس اين مراسم پرداختند و با وارد کردن بعضی از عقايد خود (تشبيه حلول بهار به پيروزی راستی بر دروغ)، آنرا تبديل به جشنی کاملا" ايرانی کردند. اين جشن، که شايد از دورانی حتی قبل از زمان هخامنشی بوسيله اين مردم برگزار می شده، تا مدتها جشنی مردمی بوده که توانسته به دليل طبيعت غير دينی و غير سياسی خود، به جشنی عمومی برای همه مردم تبديل شود و کم کم به صورت جشنی درآيد که حتی دستگاه دولتی اشکانی و ساسانی نيز آنرا به عنوان مراسم رسمی خود انتخاب کند. نوروز امروزامروزه، نوروز جشن اصلی بسياری از مردم آسيای غربی است. کشورهايی که حتی هيچگاه تحت سلطه سياسی ايران نبوده اند، آنرا به عنوان يکی از جشنهای اصلی خود محسوب می کنند. هرکدام از مليتهای مختلف، مراسم خاص خود را برای جشن گرفتن نوروز دارند، اما همه اين جشن را «نوروز» می نامند و آمدن آن را مقارن با حلول بهار حساب می کنند.در ايران وافغانستان، نوروز همچنين آغاز سال رسمی کشور است که از ابتدای ماه فروردين محسابه می شود. استفاده از سال خورشيدی از دوران هخامنشيان در ايران معمول بود، هرچند که آغاز گاهشماری چندين بار در دورانهای مختلف تغيير کرده است. در دوران ساسانی به دليل رعايت نکردن اصول کبيسه، در چند مورد نوروز در فصول اشتباه مانند ميانه تابستان جشن گرفته شد. اين مشکل گاهشماری بوسيله ستاره شناس بزرگ، عمر خيام، در قرن ششم هجری حل شد و از آن تاريخ، تقويم «جلالی» به عنوان تقويم خورشيدی کشور انتخاب شد، هرچند که رسمی شدن آن به عنوان تقويم کشور، تا قرن چهاردهم خورشيدی (آغاز همين قرن ما) به طول انجاميد. يکی از مسايل مهم، رعايت کردن کبيسه صد و بيست ساله ايست که بوسيله عمر خيام توصيه شده و در بار آخر در زمان فتحعلی شاه قاجار رعايت شده. عدم رعايت اين کبيسه، باعث بهم خوردن تدريجی تاريخ سال تحويل می شود که شروع زودرس سال 1383، آنرا بصورت محسوسی در آورده است. نام ماههای تقويم خورشيدی بارها تغيير کرده. در دوران هخامنشی، نامهايی استفاده می شد که بعد از دوران هخامنشی به فراموشی سپرده شد. نام ماهها در دوران ساسانی بر مبنای نشانه های زرتشتی وضع شد که تقويم ماهانه ساسانی که فاقد هفته است و در آن هرروز ماه يک نام دارد، بهترين اثر باقی مانده از آن است. در بيشتر دوران اسلامی، اسامی بابلی/آرامی ماههای مانند «تموز» و «نيسان» مورد استفاده بود، اما با برقراری تقويم جلالی به عنوان تقويم رسمی ايران در اوايل قرن جاری خورشيدی، اسامی ساسانی نيز دوباره برقرار شدند که متاسفانه تلفظ آنها در مواردی تغيير کرد.نوروزتان پيروز، هرروزتان نوروز!
مقدمات نوروز
سبزه
مهمترين مظهر محيطي نوروز است كه در لحظه هاي نوروز ، آن گاه كه بر سفره هاي هفت سين مي نشينيم ، بايد كه پيش چشم باشد و در هر شروعي بايد با نگريستن به سبزه انديشه را شادمان داشت مردم از اوائل اسفند ماه به سبز كردن سبزه در كاسه ها و بشقابها مي پردازند و روي آن را پارچه نازكي مي اندازند با اين اعتقادات ، كه اگر چشم ناپاك بر سبزه بيفتد ، يا كه بچه آن را جابجا كند سبزه قهر مي كند و سبز نمي شود در ايران باستان رسم چنين بود ، كه بيست و پنج روز پيش از نوروز در پهنه بارگاه پادشاهان دوازده ستون از خشت خام بر پا مي داشتند و بر آن گندم ، جو ، برنج ، باقلا ، ارزن ، ذرت ،ماش و غيره مي كاشتند و در ششمين روز نوروز ،كه اين جشن پايان مي يافت با آهنگ خنياگران آن دانه ها را در مجلس بزم مي پراكندند
لباس
از يكماه مانده به نوروز پارچه فروشها در شهر و روستا بازارشان سخت داغ است ،چه همه مي خواهند كه نوروز جامه هاشان نو باشد و سال نو را با دل شادان و رخت نو آغاز كنند بيشتر مردم ايران چنان به لباس نو براي نوروز اهميت مي دهند كه گويي تا آماده نشود نوروز نمي رسد نوروز در هيچ جا لباسي مخصوص ندارد و مردم هر منطقه لباس معموليشان را براي نوروز نو مي كنند
خانه تكاني
از اوائل اسفند ماه همراه با تهيه مقدمات نوروزي ، زن و مرد به خانه تكاني مي پردازند مردم دو انگيزه براي تميز كردن خانه و پاك كردن هر پليدي از زندگي دارند ، يكي آنكه نوروز ، روز نو است و در روز نو بايد كه همه چيز نو باشد و نو در زندگي ايراني مفهوم اسراف و بي تفاوتي و بي ارزشي اشياء را ندارد ،بلكه هر چيز پاك و تميز نو است و هر چيز پليد و پلشتي كهنه
خوراكي ها و شيريني هاي نوروزي از معروفترين خوراكيهائي كه براي نوروز تهيه مي كنند سمنو است ، كه گندم خيس كرده جوانه زده است و اين را كه مظهر جوانه روزيشان است به شكل هاي مختلف براي نوروز تهيه مي بينند
سفره نوروزي
از مهمترين سنتهاي نوروزي خواني است كه در سر تا سر ايران زمين ، گسترده مي شود كه هر كدام از اشياء نهاده بر آن ، نشانه اي از زندگي است و بينشي كه انسان ايراني بر محيط خود دارد مشهورترين خوان نوروزي سفره هفت سين است كه در بيشتر نقاط ايران معمول است هفت نزد ايرانيان عدد مقدسي است اهميت عدد هفت را در كليه مراسم زردتشتي مي توان ديد در مناطقي كه سفره هفت سين رسم است نمونه اي از هفت چيز مي نهند كه نامشان با حرف سين شروع مي شود مانند سيب ، سركه ،سير ، سماق ، سنجد ، سبزي ، سبزه ، سمنو ، سنبل ، سكه ، و غيره كه هفت چيز از اينها را بر مي گزينند و بر سفره مي نهند
چگونگي گستردن خوان نوروزي بطور كامل چنين است ، كه سفره اي سفيد رنگ مي گسترند بالاي سفره آينه اي مي گذارند كه نشانه جهان بي پايان است در اطراف آينه يك يا چند شمع مي گذارند كه آن را خاموش نمي كنند و اغلب تعداد شمع ها را بطه اي با تعداد اطفال خانواده دارد روي آينه تخم مرغي مي گذارند كه مظهري از تحفه و نژاد و آفرينش آدمي است و جلوي آينه مشتي گندم به نشانه روزي مي پاشند همچنين يك نان كه معرف بركت خانه است و جامي پر از آب كه چند قطره گلاب در آن ريخته شده نيز در ميان سفره است و در كنار آن كوزه اي آب نديده كه شسته و پر از آب است و تا لحظه سال تحويل آب از آن خالي نمي كنند و چند برگ انار يا نارنج درون آب مي اندازند نارنج شناور نمودار زمين در كيهان است در بعضي از مناطق نيز ماهي درون كاسه آب مي اندازند ، كه ماهي نشانه روزي حلال است در نزديك چراغ و آينه ، قرآن مجيد قرار دارد جامي از شكر نيز بر خوان نوروزي مي نهند كه براي شيرين كامي هميشگي افراد خانواده است شيريني ها و آجيل ها و ميوه هائي كه براي پذيرائي از ميهمانان نوروزي فراهم آمده است همه با زيبايي و سليقه خاص ايراني در سفره مي چينند
سال تحويل
آفتاب به اعتدال بهاري باز آمده است ، نور خورشيد چنان بر مي خيزد كه گويي به نوازش گونه هاي شاد و خرم آمده است و به روبوسي و تبريك عيد نوروز تيغه هاي نور آنچنان نرم و ملايم است كه از نسيم بامدادان اولين روز بهار لرزشي مطبوع دارد شادي از چشمان براق بچه هايي كه لباسهاي نو پوشيده اند مي توان ديد همه منتظر تحويل سالند پيش از تحويل سال شمع و چراغهاي سفره را روشن مي كنند قرآن پيش چشم گشاده است به انتظار رسيدن سال نو ، و حركت زمين از شاخي به شاخ ديگر پس از تحويل سال پدر خانواده ، چند آيه از قرآن مجيد مي خواند و سپس دعاي تحويل سال را
يا مقلب القلوب و الابصار
يا مدبر الليل و النهار
يا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الي احسن الحال
ديد و بازديد پس از مراسم سال تحويل ، بچه ها دست پدر و مادر را مي بوسند و پدر و مادر صورت بچه ها آن گاه پدر و مادر و بچه ها به دست بوسي بزرگتر فاميل مي روند پدر بزرگ ها و مادربزرگها و بزرگترها به همه عيدي مي دهند از آن چيزها كه نامش بدنبال نوروز است عيدي است بچه ها اولين عيدي را از پدر و مادرشان مي گيرند
سیزده بدر
از روز دوازدهم كه ديد و بازديد هاي نوروزي پايان يافته ، همگان به تهيه مقدمات سيزده مشغول مي شوند چه فردا را بايد در صحرا بگذرانند و صبحانه و ناهارشان را بيرون از خانه بخورند بر طبق عادت هر ساله چند خانواده نزديك با هم به سيزده بدر مي روند سيزده بدر از مهمترين وجوه اشتراك فرهنگي سر تا سر ايران زمين است كه با تقاوتي اندك در همه جا و در هر شهر و روستا يكسان برگزار مي شود
مهمترين مظهر محيطي نوروز است كه در لحظه هاي نوروز ، آن گاه كه بر سفره هاي هفت سين مي نشينيم ، بايد كه پيش چشم باشد و در هر شروعي بايد با نگريستن به سبزه انديشه را شادمان داشت مردم از اوائل اسفند ماه به سبز كردن سبزه در كاسه ها و بشقابها مي پردازند و روي آن را پارچه نازكي مي اندازند با اين اعتقادات ، كه اگر چشم ناپاك بر سبزه بيفتد ، يا كه بچه آن را جابجا كند سبزه قهر مي كند و سبز نمي شود در ايران باستان رسم چنين بود ، كه بيست و پنج روز پيش از نوروز در پهنه بارگاه پادشاهان دوازده ستون از خشت خام بر پا مي داشتند و بر آن گندم ، جو ، برنج ، باقلا ، ارزن ، ذرت ،ماش و غيره مي كاشتند و در ششمين روز نوروز ،كه اين جشن پايان مي يافت با آهنگ خنياگران آن دانه ها را در مجلس بزم مي پراكندند
لباس
از يكماه مانده به نوروز پارچه فروشها در شهر و روستا بازارشان سخت داغ است ،چه همه مي خواهند كه نوروز جامه هاشان نو باشد و سال نو را با دل شادان و رخت نو آغاز كنند بيشتر مردم ايران چنان به لباس نو براي نوروز اهميت مي دهند كه گويي تا آماده نشود نوروز نمي رسد نوروز در هيچ جا لباسي مخصوص ندارد و مردم هر منطقه لباس معموليشان را براي نوروز نو مي كنند
خانه تكاني
از اوائل اسفند ماه همراه با تهيه مقدمات نوروزي ، زن و مرد به خانه تكاني مي پردازند مردم دو انگيزه براي تميز كردن خانه و پاك كردن هر پليدي از زندگي دارند ، يكي آنكه نوروز ، روز نو است و در روز نو بايد كه همه چيز نو باشد و نو در زندگي ايراني مفهوم اسراف و بي تفاوتي و بي ارزشي اشياء را ندارد ،بلكه هر چيز پاك و تميز نو است و هر چيز پليد و پلشتي كهنه
خوراكي ها و شيريني هاي نوروزي از معروفترين خوراكيهائي كه براي نوروز تهيه مي كنند سمنو است ، كه گندم خيس كرده جوانه زده است و اين را كه مظهر جوانه روزيشان است به شكل هاي مختلف براي نوروز تهيه مي بينند
سفره نوروزي
از مهمترين سنتهاي نوروزي خواني است كه در سر تا سر ايران زمين ، گسترده مي شود كه هر كدام از اشياء نهاده بر آن ، نشانه اي از زندگي است و بينشي كه انسان ايراني بر محيط خود دارد مشهورترين خوان نوروزي سفره هفت سين است كه در بيشتر نقاط ايران معمول است هفت نزد ايرانيان عدد مقدسي است اهميت عدد هفت را در كليه مراسم زردتشتي مي توان ديد در مناطقي كه سفره هفت سين رسم است نمونه اي از هفت چيز مي نهند كه نامشان با حرف سين شروع مي شود مانند سيب ، سركه ،سير ، سماق ، سنجد ، سبزي ، سبزه ، سمنو ، سنبل ، سكه ، و غيره كه هفت چيز از اينها را بر مي گزينند و بر سفره مي نهند
چگونگي گستردن خوان نوروزي بطور كامل چنين است ، كه سفره اي سفيد رنگ مي گسترند بالاي سفره آينه اي مي گذارند كه نشانه جهان بي پايان است در اطراف آينه يك يا چند شمع مي گذارند كه آن را خاموش نمي كنند و اغلب تعداد شمع ها را بطه اي با تعداد اطفال خانواده دارد روي آينه تخم مرغي مي گذارند كه مظهري از تحفه و نژاد و آفرينش آدمي است و جلوي آينه مشتي گندم به نشانه روزي مي پاشند همچنين يك نان كه معرف بركت خانه است و جامي پر از آب كه چند قطره گلاب در آن ريخته شده نيز در ميان سفره است و در كنار آن كوزه اي آب نديده كه شسته و پر از آب است و تا لحظه سال تحويل آب از آن خالي نمي كنند و چند برگ انار يا نارنج درون آب مي اندازند نارنج شناور نمودار زمين در كيهان است در بعضي از مناطق نيز ماهي درون كاسه آب مي اندازند ، كه ماهي نشانه روزي حلال است در نزديك چراغ و آينه ، قرآن مجيد قرار دارد جامي از شكر نيز بر خوان نوروزي مي نهند كه براي شيرين كامي هميشگي افراد خانواده است شيريني ها و آجيل ها و ميوه هائي كه براي پذيرائي از ميهمانان نوروزي فراهم آمده است همه با زيبايي و سليقه خاص ايراني در سفره مي چينند
سال تحويل
آفتاب به اعتدال بهاري باز آمده است ، نور خورشيد چنان بر مي خيزد كه گويي به نوازش گونه هاي شاد و خرم آمده است و به روبوسي و تبريك عيد نوروز تيغه هاي نور آنچنان نرم و ملايم است كه از نسيم بامدادان اولين روز بهار لرزشي مطبوع دارد شادي از چشمان براق بچه هايي كه لباسهاي نو پوشيده اند مي توان ديد همه منتظر تحويل سالند پيش از تحويل سال شمع و چراغهاي سفره را روشن مي كنند قرآن پيش چشم گشاده است به انتظار رسيدن سال نو ، و حركت زمين از شاخي به شاخ ديگر پس از تحويل سال پدر خانواده ، چند آيه از قرآن مجيد مي خواند و سپس دعاي تحويل سال را
يا مقلب القلوب و الابصار
يا مدبر الليل و النهار
يا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الي احسن الحال
ديد و بازديد پس از مراسم سال تحويل ، بچه ها دست پدر و مادر را مي بوسند و پدر و مادر صورت بچه ها آن گاه پدر و مادر و بچه ها به دست بوسي بزرگتر فاميل مي روند پدر بزرگ ها و مادربزرگها و بزرگترها به همه عيدي مي دهند از آن چيزها كه نامش بدنبال نوروز است عيدي است بچه ها اولين عيدي را از پدر و مادرشان مي گيرند
سیزده بدر
از روز دوازدهم كه ديد و بازديد هاي نوروزي پايان يافته ، همگان به تهيه مقدمات سيزده مشغول مي شوند چه فردا را بايد در صحرا بگذرانند و صبحانه و ناهارشان را بيرون از خانه بخورند بر طبق عادت هر ساله چند خانواده نزديك با هم به سيزده بدر مي روند سيزده بدر از مهمترين وجوه اشتراك فرهنگي سر تا سر ايران زمين است كه با تقاوتي اندك در همه جا و در هر شهر و روستا يكسان برگزار مي شود
گوگل
كاربران ایرانی از شركت گوگل درخواست كردند به منظور معرفی عید نوروز باستانی با قدمت چند هزار ساله به همه جهانیان، در آستانه فرا رسیدن عید نوروز، برای دومین سال متوالی لوگوی نوروز باستانی را در سایت خود قرار دهد.
كاربران ایرانی از شركت گوگل درخواست كردند به منظور معرفی عید نوروز باستانی با قدمت چند هزار ساله به همه جهانیان، در آستانه فرا رسیدن عید نوروز، برای دومین سال متوالی لوگوی نوروز باستانی را در سایت خود قرار دهد. این در حالی است كه پرونده ثبت نوروز در فهرست میراث جهانی برای ارائه مجدد به یونسكو آماده می شود و نماینده صندوق علمی فرهنگی سازمان ملل متحد نیز اعلام كرده است، از ثبت نوروز استقبال می كنیم.سایت گوگل روزانه بیش از ۳۵۰ میلیون بازدیدكننده دارد و قرار گرفتن لوگوی نوروز در این سایت، نقش اساسی و مهمی در معرفی نوروز و فرهنگ كهن ایران خواهد داشت. تاكنون حدود ۱۵۰هزار كاربر ایرانی مقیم داخل و خارج از كشور در یك اقدام ملی و خودجوش، تقاضای خود را در این مورد از طریق ایمیل برای شركت گوگل ارسال كرده اند.سال گذشته، گوگل در پاسخ به فشارهای كاربران ایرانی، برای نخستین بار لوگوی عید نوروز را در روزهای اول و دوم فروردین ماه در صفحات فارسی سایت خود قرار داد و در صورت درخواست جمع زیادی از ایرانیان، گوگل لوگوی عید نوروز باستانی را در سایت خود قرار خواهد داد.نوروز، نخستین روز سال شمسی و یكی از مهم ترین اعیاد بسیاری از ملت ها، مانند ایرانیان، افغان ها، تاجیك ها، ترك ها و كردها است و از جایگاه ویژه ای در بین آنان برخوردار است.
كاربران ایرانی از شركت گوگل درخواست كردند به منظور معرفی عید نوروز باستانی با قدمت چند هزار ساله به همه جهانیان، در آستانه فرا رسیدن عید نوروز، برای دومین سال متوالی لوگوی نوروز باستانی را در سایت خود قرار دهد. این در حالی است كه پرونده ثبت نوروز در فهرست میراث جهانی برای ارائه مجدد به یونسكو آماده می شود و نماینده صندوق علمی فرهنگی سازمان ملل متحد نیز اعلام كرده است، از ثبت نوروز استقبال می كنیم.سایت گوگل روزانه بیش از ۳۵۰ میلیون بازدیدكننده دارد و قرار گرفتن لوگوی نوروز در این سایت، نقش اساسی و مهمی در معرفی نوروز و فرهنگ كهن ایران خواهد داشت. تاكنون حدود ۱۵۰هزار كاربر ایرانی مقیم داخل و خارج از كشور در یك اقدام ملی و خودجوش، تقاضای خود را در این مورد از طریق ایمیل برای شركت گوگل ارسال كرده اند.سال گذشته، گوگل در پاسخ به فشارهای كاربران ایرانی، برای نخستین بار لوگوی عید نوروز را در روزهای اول و دوم فروردین ماه در صفحات فارسی سایت خود قرار داد و در صورت درخواست جمع زیادی از ایرانیان، گوگل لوگوی عید نوروز باستانی را در سایت خود قرار خواهد داد.نوروز، نخستین روز سال شمسی و یكی از مهم ترین اعیاد بسیاری از ملت ها، مانند ایرانیان، افغان ها، تاجیك ها، ترك ها و كردها است و از جایگاه ویژه ای در بین آنان برخوردار است.
هفت سین شیرازی ها
هفت سين عبارت است از سماق، سير، سنجد، سمنو، سکه، سرکه، سبزی . در شيراز علاوه بر هفت سين( هفت ميم ) را هم درسفره می گذارند که هفت ميم عبارتند از: مدنی ( ليمو شيرين )، مرغ، ماهی، ميگو، مسقطی، ماست و مويز. به علاوه کنگر ماست، عسل، خرما، کره، پنير، کاهو، تخم مرغ رنگی و .... موقع تحويل سال همه اهل خانه بايد با لباس نو بر سر سفره باشند اسپند نيز دود می شود و هر کدام از اين ها فلسفه ای دارد. شمع برای روشنايي خانه و زندگی، قرآن نشان توجهی است که بايد در آغاز سال به خداوند داشته، به علاوه در سال نو، صاحب قرآن يار و مددکار اهل خانه خواهد بود.
پول نشان از خير و برکت و رفاه، اسپند برای دوری از چشم زخم حسود، برنج، نشانی از خير و برکت و فراوانی، آب, نشان صافی و پاکی و روشنايي و گشايش کار. ماهی قرمز، شگون دارد. آيينه، برای رفع کدورت و نشانی ازصفا و پاکی و يکرنگی. طلا، نشانی از اميد به وضع مالی خوب در سال نو. بعد از تحويل سال نبايد شمع ها را با فوت خاموش کرد بلکه بايدگذاشت تا آخر بسوزند و يا با نقل و مسقطی خاموششان کرد .يکی ديگر از اعتقادات مردم شيراز اين است که هنگام تحويل سال در حرم حضرت شاهچراغ(ع) باشند که درآنجا شمع روشن می کنند و در دست می گيرند به اين معنی که هميشه زير نور شاهچراغ باشند . و يک نفر واعظ بالای منبر می رود و دعا می خواند و مردم صلوات می فرستند و از طرف خادمين شاهچراغ روی مردم گلاب پاشيده می شود و همه به هم تبريک می گويند.
پول نشان از خير و برکت و رفاه، اسپند برای دوری از چشم زخم حسود، برنج، نشانی از خير و برکت و فراوانی، آب, نشان صافی و پاکی و روشنايي و گشايش کار. ماهی قرمز، شگون دارد. آيينه، برای رفع کدورت و نشانی ازصفا و پاکی و يکرنگی. طلا، نشانی از اميد به وضع مالی خوب در سال نو. بعد از تحويل سال نبايد شمع ها را با فوت خاموش کرد بلکه بايدگذاشت تا آخر بسوزند و يا با نقل و مسقطی خاموششان کرد .يکی ديگر از اعتقادات مردم شيراز اين است که هنگام تحويل سال در حرم حضرت شاهچراغ(ع) باشند که درآنجا شمع روشن می کنند و در دست می گيرند به اين معنی که هميشه زير نور شاهچراغ باشند . و يک نفر واعظ بالای منبر می رود و دعا می خواند و مردم صلوات می فرستند و از طرف خادمين شاهچراغ روی مردم گلاب پاشيده می شود و همه به هم تبريک می گويند.
اسطوره ای نوروز
اسطوره ی نوروز
( در دین گوید که آفریدگان گیتی را به سیصد و شصت روز آفریدم که شش گاه ِ گاهنبار است ، ( که ) به سالی انگاشته ( شود ). همی نخست روز بشود ، پس شب آن روز را گیرد و درآید. ) کتاب بندهشن – کتاب آفرینش در آیین زرتشت –
تاریخ نوروز و تحولات کمی و کیفی آن :تاریخ ِ آغاز ِ مراسم باشکوه عید نوروز به جمشید شاه بازمی گردد. او که در زمان سلطنت در آبادانی ِ ایران و آسایش خاطر ِ مردم از هجوم بیگانگان ، نقش بسیاری داشت. روزی سفر یا در واقع معراجی با تخت زرینش به آسمان ( بسوی خورشید ) داشت ، پس از بازگشت دین را تجدید و آن روز را (( نوروز)) نامید.این گاهنبار ( جشن ) ( که از آن در گاتهای زرتشت نامی برده نشده و تنها در یکی از یشتها بنام فروردین یشت ، ذکر و ستایش این گاه نگاشته شده ) پس از جمشید شاه سال به سال بر اهمیت و فراگیری آن افزوده شد.در زمان هخامنشیان و ساسانیان نوروز بعنوان سنتی فراگیر و بسیار باشکوه چه در دربار شاهان و چه در خانه های مردم عامه ( نه فقط زرتشتیان ) اجرا می شده.با هجوم قوم عرب و نفوذ فرهنگ اسلامی و تطبیق فرهنگ ایران ِ زرتشتی با اسلام ، برداشتهای اسلامی از سنتهای ایرانی از جمله نوروز صورت گرفت. از آنجمله از زبان و قلم اندیشمندان اسلامی رفت که : خداوند حضرت آدم را در اول فروردین آفرید و پیامبر گرامی اسلام ، حضرت علی (ع) را در این روز در دشت غدیرخم به امامت و ولایت معرفی کرد و ...به این ترتیب نوروز و صدها سنت اصیل ایرانی به مدد فرهنگ تطبیقی و التقاطی ِ خاص ایران به سنتهای اسلامی وارد شد.در طی سالیان پر فراز و نشیب ِ تاریخ ایران کوششهایی یا از روی دشمنی یا نادانی و یا درد دین (!) برای کمرنگ کردن و بی اهمیت جلوه دادن نوروز صورت گرفت. بنابر نمونه ، امام محمد غزالی در کیمیای سعادت سفارش می کند که : (( ایرانیان ، جشن ِ نوروز و سده را نگیرند! چراغانی نکنند! لباس ِ نپوشند! حتی عزاداری کنند تا مجوس از بین برود!! ))اما انگار این افکار منور و انقلابی (!) کمی زیادی انقلابی بود ، چون هیچگاه اجرا نشد!و امروزه نیز اگرچه از تشریفات بسیار و تنوعات قومی ِ نوروز کاسته شده اما بنظر می آید جشن مبارک نوروز را دیگر کسی نمی تواند از ایران جدا کند.اسطوره ها ، رسوم و فلسفه ی آنها : نیاز به تولدی دوباره ، پاک شدن از آلودگی ها و اشتباهات ِ گذشته و شروع ِ یک زندگی ِ نو در وجود آیین زرتشت و ایران ِ باستان بصورت اعتقاد به یک نقطه عطف خاص یعنی آفرینش متمرکز شده است.طبیعت پس از گذران ِ دوره ای سرد و بی محصول ، با آغاز بهار زنده شده و در واقع آفریده می شود. ( در اسلام و همچنین عرفان ِ اسلامی موضوع خلق مدام ، منطبق با این عقاید ایران باستان است ) انسان نیز باید بعنوان یکی از مخلوقین ِ الهی سعی کند همراه طبیعت به رستاخیز برخیزد.ماه فروردین را ماه ِ فَروَهَرها یا فَروَشی ها می نامند. و آن عید اموات است. درین ماه بدلیل رستاخیز ( نو شدن ِ موقت دنیا ) پرده ی میان زنده گان و مردگان به کناری رفته و ارواح ِ نیک ِ درگذشتگان به ملاقات ِ زندگان می شتابند. رسم معروف قاشق زنی ، نیز از همین اعتقاد نشات می گیرد. ارواح ِ نیک بصورت افرادی که رویشان پوشیده ست به پشت در خانه های زنده ها آمده و زنده ها نیز به آنان به رسم یادبود و برکت هدیه ای می دهند. و نیز تمیز کردن خانه ها و روشن کردن چراغها و شمعها در زمان تحویل سال برای رضایت خاطر و هدایتِ فرورها ست.در روز ابتدای فروردین ، که بنام ِ پاک و برکت دهنده ی اهورامزدا( خدای پاک ) مزین شده است ، خورشید وارد برج حَمَل شده و جهان از نو آفریده می شود.ایرانیا قدیم برای استقبال از سبزی ِ بهاران ، 25 روز مانده به فروردین بر 12 ستون ِ خشتی یا سنگی سبزه می کاشتند. ( 12 ستون ، اشاره به اعتقاد ِ کهن ِ قرار گرفتن ِ جهان بر روی 12 ستون )ششمین روز ِ فروردین که بنا به نظرات بسیاری محققان و موبدان زرتشتی ، سالروز تولد زرتشت اسپنتمان است ، به نوروز ِ بزرگ معروف است. (( آورده اند که در بامداد ِ آن روز به کوه ِ بوشنج شخص ِ خاموشی که دسته ای از گیاهان ِ خوشبو در دست دارد ساعتی نمایان است ، سپس پنهان می شود و تا سال ِ دیگر در همین هنگام دیگر نمایان نمی گردد.و نیز : در این روز مردم به یکدیگر آب می پاشند و دلیل ِ آن همان خود شستن و پاکیزگی ست. پارسیان در تمامی روزهای فروردین خانه های خود را چراغانی کرده و چوبهای خوشبو می سوزانند و شمع ها را روشن نگاه می دارند. خوانچه ای پهن می کنند که بر آن هفت چیز که نامشان با حرف ِ سین شروع شده باشد می گذارند ( هفت سین ). مانند : سبزه : نمودار ِ گلهای زیبا و زینتی ، سرسبزی و خرمی . سیب : میوه ای بهشتی و نماد ِ زایش . سمنو : از جوانه ی گندم ، نمود رویش و برکت . سنجد : بوی برگ و شکوفه ی آن محرک ِ عشق و دلباختگی ست. و ... آینه و شمع بر سر سفره هفت سین نیز نماد ِ نور و روشنایی و شفافیت است. معمولا تخم مرغ نیز بر سر سفره ی هفت سین هست که نماد ِ نطفه و باروری و زایش است. نیز در اساطیر ِ ایران ، جهان ، تخم مرغی شکل است ، آسمان چون پوسته ی تخم مرغ و زرده اش نمودگار زمین است. ماهی ِ زنده نیز نماد سرزندگی و شادابی ست.... و هزاران فلسفه و رسوم متفاوت که در گوشه و کنار ِ ایران عزیزمان پراکنده ست . در بعضی از کشورهای شرق آسیا مانند چین ، هند و پاکستان نیز هر ساله مراسمی شبیه به نوروز انجام می شود.و اما ، حکایت نوروز نه حکایت ِ چسبیدن ِ متعصبانه به سنتها و نه پان ایرانیست شدن است بلکه فراگیری و عمل به فلسفه ی نو کردن ِ افکار و دلهایمان است و چه چیزی بهتر از آن که تمام اشتباهات گذشته را به خداوند همواره بخشنده بسپاریم و با روحی آزاد و آزاده ( زندگی ) کنیم!
( در دین گوید که آفریدگان گیتی را به سیصد و شصت روز آفریدم که شش گاه ِ گاهنبار است ، ( که ) به سالی انگاشته ( شود ). همی نخست روز بشود ، پس شب آن روز را گیرد و درآید. ) کتاب بندهشن – کتاب آفرینش در آیین زرتشت –
تاریخ نوروز و تحولات کمی و کیفی آن :تاریخ ِ آغاز ِ مراسم باشکوه عید نوروز به جمشید شاه بازمی گردد. او که در زمان سلطنت در آبادانی ِ ایران و آسایش خاطر ِ مردم از هجوم بیگانگان ، نقش بسیاری داشت. روزی سفر یا در واقع معراجی با تخت زرینش به آسمان ( بسوی خورشید ) داشت ، پس از بازگشت دین را تجدید و آن روز را (( نوروز)) نامید.این گاهنبار ( جشن ) ( که از آن در گاتهای زرتشت نامی برده نشده و تنها در یکی از یشتها بنام فروردین یشت ، ذکر و ستایش این گاه نگاشته شده ) پس از جمشید شاه سال به سال بر اهمیت و فراگیری آن افزوده شد.در زمان هخامنشیان و ساسانیان نوروز بعنوان سنتی فراگیر و بسیار باشکوه چه در دربار شاهان و چه در خانه های مردم عامه ( نه فقط زرتشتیان ) اجرا می شده.با هجوم قوم عرب و نفوذ فرهنگ اسلامی و تطبیق فرهنگ ایران ِ زرتشتی با اسلام ، برداشتهای اسلامی از سنتهای ایرانی از جمله نوروز صورت گرفت. از آنجمله از زبان و قلم اندیشمندان اسلامی رفت که : خداوند حضرت آدم را در اول فروردین آفرید و پیامبر گرامی اسلام ، حضرت علی (ع) را در این روز در دشت غدیرخم به امامت و ولایت معرفی کرد و ...به این ترتیب نوروز و صدها سنت اصیل ایرانی به مدد فرهنگ تطبیقی و التقاطی ِ خاص ایران به سنتهای اسلامی وارد شد.در طی سالیان پر فراز و نشیب ِ تاریخ ایران کوششهایی یا از روی دشمنی یا نادانی و یا درد دین (!) برای کمرنگ کردن و بی اهمیت جلوه دادن نوروز صورت گرفت. بنابر نمونه ، امام محمد غزالی در کیمیای سعادت سفارش می کند که : (( ایرانیان ، جشن ِ نوروز و سده را نگیرند! چراغانی نکنند! لباس ِ نپوشند! حتی عزاداری کنند تا مجوس از بین برود!! ))اما انگار این افکار منور و انقلابی (!) کمی زیادی انقلابی بود ، چون هیچگاه اجرا نشد!و امروزه نیز اگرچه از تشریفات بسیار و تنوعات قومی ِ نوروز کاسته شده اما بنظر می آید جشن مبارک نوروز را دیگر کسی نمی تواند از ایران جدا کند.اسطوره ها ، رسوم و فلسفه ی آنها : نیاز به تولدی دوباره ، پاک شدن از آلودگی ها و اشتباهات ِ گذشته و شروع ِ یک زندگی ِ نو در وجود آیین زرتشت و ایران ِ باستان بصورت اعتقاد به یک نقطه عطف خاص یعنی آفرینش متمرکز شده است.طبیعت پس از گذران ِ دوره ای سرد و بی محصول ، با آغاز بهار زنده شده و در واقع آفریده می شود. ( در اسلام و همچنین عرفان ِ اسلامی موضوع خلق مدام ، منطبق با این عقاید ایران باستان است ) انسان نیز باید بعنوان یکی از مخلوقین ِ الهی سعی کند همراه طبیعت به رستاخیز برخیزد.ماه فروردین را ماه ِ فَروَهَرها یا فَروَشی ها می نامند. و آن عید اموات است. درین ماه بدلیل رستاخیز ( نو شدن ِ موقت دنیا ) پرده ی میان زنده گان و مردگان به کناری رفته و ارواح ِ نیک ِ درگذشتگان به ملاقات ِ زندگان می شتابند. رسم معروف قاشق زنی ، نیز از همین اعتقاد نشات می گیرد. ارواح ِ نیک بصورت افرادی که رویشان پوشیده ست به پشت در خانه های زنده ها آمده و زنده ها نیز به آنان به رسم یادبود و برکت هدیه ای می دهند. و نیز تمیز کردن خانه ها و روشن کردن چراغها و شمعها در زمان تحویل سال برای رضایت خاطر و هدایتِ فرورها ست.در روز ابتدای فروردین ، که بنام ِ پاک و برکت دهنده ی اهورامزدا( خدای پاک ) مزین شده است ، خورشید وارد برج حَمَل شده و جهان از نو آفریده می شود.ایرانیا قدیم برای استقبال از سبزی ِ بهاران ، 25 روز مانده به فروردین بر 12 ستون ِ خشتی یا سنگی سبزه می کاشتند. ( 12 ستون ، اشاره به اعتقاد ِ کهن ِ قرار گرفتن ِ جهان بر روی 12 ستون )ششمین روز ِ فروردین که بنا به نظرات بسیاری محققان و موبدان زرتشتی ، سالروز تولد زرتشت اسپنتمان است ، به نوروز ِ بزرگ معروف است. (( آورده اند که در بامداد ِ آن روز به کوه ِ بوشنج شخص ِ خاموشی که دسته ای از گیاهان ِ خوشبو در دست دارد ساعتی نمایان است ، سپس پنهان می شود و تا سال ِ دیگر در همین هنگام دیگر نمایان نمی گردد.و نیز : در این روز مردم به یکدیگر آب می پاشند و دلیل ِ آن همان خود شستن و پاکیزگی ست. پارسیان در تمامی روزهای فروردین خانه های خود را چراغانی کرده و چوبهای خوشبو می سوزانند و شمع ها را روشن نگاه می دارند. خوانچه ای پهن می کنند که بر آن هفت چیز که نامشان با حرف ِ سین شروع شده باشد می گذارند ( هفت سین ). مانند : سبزه : نمودار ِ گلهای زیبا و زینتی ، سرسبزی و خرمی . سیب : میوه ای بهشتی و نماد ِ زایش . سمنو : از جوانه ی گندم ، نمود رویش و برکت . سنجد : بوی برگ و شکوفه ی آن محرک ِ عشق و دلباختگی ست. و ... آینه و شمع بر سر سفره هفت سین نیز نماد ِ نور و روشنایی و شفافیت است. معمولا تخم مرغ نیز بر سر سفره ی هفت سین هست که نماد ِ نطفه و باروری و زایش است. نیز در اساطیر ِ ایران ، جهان ، تخم مرغی شکل است ، آسمان چون پوسته ی تخم مرغ و زرده اش نمودگار زمین است. ماهی ِ زنده نیز نماد سرزندگی و شادابی ست.... و هزاران فلسفه و رسوم متفاوت که در گوشه و کنار ِ ایران عزیزمان پراکنده ست . در بعضی از کشورهای شرق آسیا مانند چین ، هند و پاکستان نیز هر ساله مراسمی شبیه به نوروز انجام می شود.و اما ، حکایت نوروز نه حکایت ِ چسبیدن ِ متعصبانه به سنتها و نه پان ایرانیست شدن است بلکه فراگیری و عمل به فلسفه ی نو کردن ِ افکار و دلهایمان است و چه چیزی بهتر از آن که تمام اشتباهات گذشته را به خداوند همواره بخشنده بسپاریم و با روحی آزاد و آزاده ( زندگی ) کنیم!
۱۲/۲۳/۱۳۸۵
تخفیف

واقعا این کار آلمانیها رو نمی فهمم. این همه کاهش قیمت فقط به خاطر فروش اجناس قدیمی. هیچ فروشگاهی نمی ذاره جنس قدیمی براش بمونه. مداوم اجناس جدید می آورند. و طبیعی که جنس قبلی رو یک جوری رد کنند. آدم به این حراجهای فصلی اشان که می رسه،حال می کنه.ولی باید همیشه حواست جمع باشه. در ضمن آدم بیکاری هم باشی. من که دلم نمی آید این حراجها رو رها کنم و بیام ایران و برای خرید کوچکترین چیز با فروشنده دربیوفتم. طرف جنسشو بیست سال تو مغازه اش نگه می داره ولی یک قرون کمتر نده. برای همین ایران همه میرن خودشون لباس می دوزند مثلا 50 یورو میشه 15 یورو و باز میشه 13 یورو و در آخر 3 یورو. این اتیکت قیمت یک لباس زنانه است.
چهار شنبه سوری
ما هم اینجا خودمونو از قافله عقب ننداختیم. شب با یکی از دوستامون خانوادگی رفتیم دانشگاه علی و اونجا چهارشنبه سوری گرفتیم. در آلمان جاهای خاصی برای اینکارها فراهم شده. منظورم آتش روشن کردن و به قول خودشون گریل کردن. اول یک خورده ترس داشتیم که شعله های آتش زیاد نشه، وگرنه پلیس می ریخت اونجا. این آلمانیها برای شعله های آتش هم قانون دارند. هر چی بود ،خوش گذشت.علی از جنگلهای کنار دانشگاه چوب جمع کرد.و چهارشنبه سوری را در آلمان تجربه کردیم. فقط یک خورده سرد بود.دوستمون هم پیتزا درست کرده بود.برای نگارین جالب بود. اولش احساس خطر می کردند، ولی بعد براشون عادی شد. اینام مثل آلمانیها بزرگ شدند. محتاط و مواظب و مراقب. البته این نگین ما خیلی بی کله است. نزدیک بود دستاش رو ناقص کنه. خدا رو شکر دستکش داشت و حرارت تکه چوبی رو که برداشته بود، گرفت.
۱۲/۲۰/۱۳۸۵
ترازو



اینها ترازوهائی است که در اکثر فروشگاههای آلمان پیدا میشه. میوه توسط مشتری انتخاب سپس روی این وزنه ،گذاشته میشود. بافشار دادن دکمه ای که شکل میوه مربوطه را کشیده،قیمت و وزن و اطلاعات دیگر را دریافت می کنید..سپس برچسب مورد نظر را روی بسته بندی میوه مذکور می چسبانید. آنگاه در صندوق حساب می کنید. جالبتر آنکه اگر به دلایلی برچسب خراب شد، دستگاهی دیگر هست که اونجا می چسبانید. آنجا کاغذ و قلم هم هست که چنانچه کسی مایل بود جهت اطمینان بیشتر، خودش حساب کند. خلاصه مشکل دیگه ای هست بفرمایید؟
۱۲/۱۴/۱۳۸۵
Germany
آلمان کشوری پهناور، مهم و جذاب در قلب اروپا بوده و در زمینه تبادل فرهنگها، تجربیات ارزشمندی دارد. یکی از قدرتمندترین پایگاه های اقتصادی جهان به شمار می آید. زندگی و فرهنگ در آلمان بسیار پربار و متنوع است مخارج زندگی و تحصیل در آلمان در مقایسه با کشورهای مشابه مناسب تر است. در آلمان حدود 300 دانشگاه و به همين تعداد دانشکده های فنی، مدارس عالی تخصصی و آکادمی های هنر وجود دارد.كشور آلمان در حال حاضر يكی از صنعتی ترين كشورهای جهان به شمار می آيد و اكثر محصولات اين كشور ( عمدتاً مواد شيميايی و دارويی، ماشين آلات كشاورزی و صنعتی و قطعات مكانيكی ) دارای بالاترين استانداردها در جهان می باشند
کلاس
امروز کلاس داشتم. ولی اصلا خوشم نیومد. یک عضو جدید آومده بود و معلممون مجبور شد از الف ، ب ، شروع کنه. برای من که خیلی خسته کننده شده بود. بچه هاشونم بودند. کلاس بی شباهت به مهد کودک نبود. خدا رو صد هزار مرتبه شکر، من یکی بچه هام مهد بودند. وگرنه خودم به درک ، بچم با این بچه های پاکستانی و هندی چه باید می کرد؟
عجب تحملی داره این معلمه، صداش درنمی آید. باوجودی که بجه ها مزاحم اونم می شدند. می گم خودمونیما ما ایرانیها از کشورهای جهان سوم خیلی جلوتریم ها!!!!
عجب تحملی داره این معلمه، صداش درنمی آید. باوجودی که بجه ها مزاحم اونم می شدند. می گم خودمونیما ما ایرانیها از کشورهای جهان سوم خیلی جلوتریم ها!!!!
۱۲/۱۳/۱۳۸۵
مهمان با تجربه
امشب مهمون داشتیم. یک دندانپزشک ایرانی، گاهگاهی یک سری به ما میزنه. تجربیاتش از آلمان زیاد و به دردبخور است. آدم خوش صحبتی است. من که محو حرفهایش می شوم.
بعضی قانونهای آلمان رو فقط میشه از روی تجربیات دیگران پیدا کرد. آدم با تجربهای است. هر باری که به خونمون می آید کلی چیز یاد می گیرم.خیلی از رفتارهای آلمانیها رو بهخوبی تفسیر میکنه.
بعضی قانونهای آلمان رو فقط میشه از روی تجربیات دیگران پیدا کرد. آدم با تجربهای است. هر باری که به خونمون می آید کلی چیز یاد می گیرم.خیلی از رفتارهای آلمانیها رو بهخوبی تفسیر میکنه.
۱۲/۰۹/۱۳۸۵
ALDI

این فروشگاه مواد غذائی در تمام آلمان دیده می شود. اینجوری که شنیدم مال دو تا برادر یهودی است. از پرفروشترین فروشگاهای آلمان است و دو شعبه شمالی و جنوبی دارد. منظور اکثر خرید ما از اینجاست. واقعا پائین ترین قیمتها را دارد. و چون فروش زیاد دارد همه موادش تازه است. البته پوشاک و کفش و وسایل خانگی هم داره. شیوه خرید من برای پوشاک و غیره وقتی است که کاهش قیمت داره. اینجا هم مثل بقیه جاها وقتی جنسی فروش اولیه اش رو می کنه، ارزونش می کنند و این ارزون شدن را اونقدر انجام می دهند،تا جنس سرانجام به فروش برسه و اینجاست که من همیشه در کمین این لحضه ها هستم. قبلا خیلی خرید می کردم. ولی حالا فقط مواد غذائی را از آنجا می خرم. لباسهای بجه گانه اش زیاد کیفیت نداره. کفشهاش هم بد نیست. اینم کفشهای من از اینجاست.
۱۲/۰۸/۱۳۸۵
انتخابات

امروز از تعجب شاخ دراوردم. از آلمانیها این کارها بعید است. آخه اینها آدمهائی هستند که سرشون به کار خودشونه. اصولا یا سر کارند یا کنایپه و رستوران و دیسکو و بار و کلوپ و در نهایت خونه. کمتر وقت می کنند تو خیابانها بچرخند و وقتشان را روی این کارها بگذارند. 90% از آنها ماشین دارند و کمتر کسی پیاده می ره. البته شهرهای بزرگتر قطعا فرق داره و همه چیزها اونجا پررنگتره. به هر حال این روزها به خاطر انتخابات، عکس کاندیده ها این ور و اون ور دیده می شه. همان طور که گفتم نه کسی پیدا میشه اونقدر بیکار باشه،اونها رو پاره کنه. نه کسی پیدا میشه دلیلی پیدا کنه و روی آنها نقاشی بکشه. ولی گویا به خاطر خوشبینانه بودن بیش از حد من به اینها ، این یکی اینجوری از کار دراومده.
علامت



عجب علامتهائی دارند این آلمانیها. تمام جاها با علامتها راهنمائی می شوید. جالب این جاست که این علامتها و تابلوها طوری طراحی شده اند که همه حتی خارجیها هم بدون دانستن زبان آلمانی می توانند به راحتی از اونها استفاده کنند. و یک نکته جالبتر اینکه، کورها را هم فراموش نکرده اند.به طور مثال روی اکثر جعبه های دارو، اسم دارو به خط بریل هم نوشته شده. و اینه که می گم اینجا آدم از آدم بودنش لذت می بره. ناگفته نماند که ایراد این علامتها و تابلوها کوچک بودن آنهاست. مثلا ایستگاه مرکزی راه آهن به آن بزرگی، تابلو بسیار کوچکی داره که به درد یک مغازه معمولی می خورد. در ایستگاه اتوبوس باید ذره بین دستتون بگیرید تا برنامه اتوبوس را بخونید. یا اسم خیابانها، باید تمام خیابان را بگردید تا یک تابلو کوچولو یک جایش پیدا کنید. در مجموع آدم از این همه نظم کیف می کنه.
۱۲/۰۷/۱۳۸۵
نون سنگگ


خیال نکنید فقط شما نون سنگگ می خورید. من اینجا از مغازه یکی از ایرانیها خریدم. البته اون خودش هم از فرانکفورت میاره. توی نایلون و یخ زده بود. بعد از اینکه یخش باز شد، همون نون سنگگ خودمون بود . جاتون خالی منم یک چای شیرین حسابی باهاش خوردم. به من که چسبید.آخه 2 یورو پولش رو داده بودم و به همین خاطر کنجدهای سوخته اش را هم خوردم.
پارکینگ

ای ولا به این آلمانیها. دمشون گرم. تا حالا این علامت رو من ندیده بودم . بارها گفتم اینجا برای آدمها خیلی احترام قائل هستند. به خاطر همین مطلب علامت، مادر با کالسکه بچه، در پارکینگ هایشان وجود داره. اینجا روی سطح خیابان محل پارک ماشینها خط کشی شده. و این علامت حاکی از آن است که چون این ماشین به طور مثال بچه دارد ، بقیه ماشینها مواظب باشند و به حریم پارک آن وارد نشوند
۱۲/۰۳/۱۳۸۵
Kaffe
این پیلوت سنترم ، اگه هیچی برامون نداشته باشه، همین یک قلمش خوبه ولا.منظورم روزهای پنجشنبه است. این مرکز روزهای پنجشنبه برای خانواده های دانشجوهای دکترا کلاس زبان آلمانی گذاشته.به قول معروف کوفت باشه، مفت باشه.تازه نمیدونم جریان چیه که غیر از من و یک خانم پاکستانی هیچ کس دیگه نمی آید، اونم که اکثر اوقات نمی آید، می مونه من و معلمم. به عبارتی کلاس خصوصی مفت و مجانی.کجا؟ اونم تو آلمان.امروز جاتون خالی قرارمون تو ایستگاه قطار مرکزی بود. قهوه و برلینرشیرینی خاص مخصوص آلمان، ای یک ذره هم درس خوندیم. راستیتش من و علی کمتر این جور جاها می ریم هم علی وقتشو نداره هم پولشو. مگه این که همچی مواقعی به تورمون بخوره. خلاصه درسمون در مورد کار کردن با این دستگاههای اتومات تهیه بلیط قطار بود. که باید عملی کار می کردیم. از این دستگاهها همه جای آلمان و به منظورهای متفاوت پیدا می شه.ولی این یکیش از همه سختر بود.
۱۱/۲۷/۱۳۸۵
غصه
از وقتی خودمو شناختم همیشه حرفهائی داشتم که برای هیچکس نگفتم و نخواهم گفت.ولی ای کاش جائی پیدا میشد که آدمها بدون ترس، بدون کوچکترین شکی خودشون رو تخلیه روانی می کردند.من حرفهای دلمو تو خلوت خودم نگه می دارم.ولی مشکل اینجاست که همیشه سنگینم و بارم خالی نمی شه.شاید اگه می شد حرفها ودرد دلهایم رو به کسی می زدم، موردهای غلطش حذف میشد و یک خورده راحتتر می شدم.یک حرفهائی رو می شه به خواهر، برادر بگی.یک حرفهائی رو می شه به همسرت بگی.ولی برای یک حرفهائی هیچ جائی پیدا نمی کنی.
kaufland


امروز رفته بودم کاوفلند، از قضا دوربینم همراهم بود.هوس کردم از گلهای فروشگاه عکس بگیرم، آخه خیلی زیبا بودند.چشمتون روز بد نبینه یکی از پرسنلش اومد و با حالت غضبناک ازم خواست عکسبرداری نکنم. نمیدونم واقعا باید نکرد یا اینکه چون من خارجی هستم باهام برخورد شد.هر چی بود که حالم خیلی گرفته شد، تند تند خریدمو کردم و اومدم خونه. نمی دونم ولا بعضی وقتها از داشتن روسری در اینجا خیلی اذیت می شم، بعضی وقتهام یادم می ره که روسری دارم.خدا انشاالله نظر این اروپائیها رو نسبت به ما جهان سومیها عوض کنه.تو مدتی که اینجا بودم ، دو، سه مورد خاطره بد دارم که اصلا یادم نمی ره.
Resturant
دیشب رستوران دعوت بودیم، از طرف همین پیلوت سنتوروم.ما که خانوادگی رفتیم ولی بقیه دانشجوهای دکترا بدون خانواده اومده بودند.نمی دونم کار ما درسته یا اونا یا هر دو؟ نزدیک به 20 نفر دانشجوی دکترا بودند.رستوران نزدیک دانشگاه بود.نگارین هم اصلا اذیت نکردند.نگین که همون اول خوابش برد.نگار هم بچه ام صداش در نمی اومد، گاهی اوقات هم می رفت تو اتاق اسباب بازیها بازی می کرد.آخه تو آلمان همه جاها یک مکانی برای بازی بچه ها دارند.اصلا فکر می کنم اجباریه.خلاصه همه دانشجوها طبق معمول خودشان رو معرفی می کردند.بعدم نوشیدنی و شام.کلا خوش گذشت.ولی علی کارهارو یک خورده سخت می گیره.به دلایلی فکر می کنم به علی خوش نگذشت.از قیافه و حرفهایش معلوم بود، کمااینکه به روی خودش نمی آورد.ناگفته نماند به خاطر خشنودی علی منم باید یک چیزهائی رو بیشتر رعایت کنم. اگر چه به نظر خودم اصلا اشتباه نیست.مشکل اینجاست که علی به یکی از اعضا گروه حساسیت داره و ... .بگذریم خلاصه مطلب اینکه اینجام دانشجوی بسیجی هست.به طور مثال میشه گفت همین گروه پیلوت سنتروم یک جورائی مثل بسیجیاهی خودمونند.
۱۱/۲۴/۱۳۸۵
خرید




من همیشه خریدکردن رو خیلی دوست داشتم،ولی یک مدتی از خرید کردن هم خسته شدم،یا حتی حالم به هم می خوره.آخه من تو ایران عید به عید خرید می رفتم البته خرید پوشاک،خیلی هم خوشحال می شدم.اما اینجا کلی خرید می کنم اصلا هم راضی نمی شم.از بیکاری زدیم به در خرید کردن.تا حالا 30 جفت کفش خریدم ،چیزی در حدود 200 یورو خجالت آوره اینم یک جور مریضیه.مریضی که شاخ و دم نداره.حالا جالب اینجاست که تو ولایت ما اگه با گالش هم راه بری هیچ کس توجهی نداره.آخه می دونید وقتی میرم فروشگاه و می بینم قیمتها 70%کاهش داره دلم نمی آید دست خالی بیام بیرون،و این میشه که تا بر می گردی تعداد لباسهات از تاپ مدلها هم بیشتر شده.آره واقعا باید خودم رو درمان کنم.جای شکرش باقیه که تو ایران اینجوری نیستم آخه تو ایران خبری از کاهش قیمت نیست،منم مثل بچه گل می شینم سر جایم.حالا وقت کردم عکس کفشهایم رو می گذارم.
۱۱/۱۸/۱۳۸۵
C&A
می دونید اگر خیلی بیکارید و وقت اضافی دارید و اهل خرید ید و درآلمان زندگی می کنید،هفته یک بار برید این فروشگاه.چیزای ارزون و خوب گیرتون می آید.در ضمن جنسهایش هم زیاد بد نیست،حداقل تو آلمان معروفه.همیشه حواستون به اتیکدهای کاهش قیمت باشه،بعضی موقعها تا70% هم کاهش قیمت داره.آخه می دونید تو آلمان فروشگاهها حراجهای فصلی دارند که اگه حواستون باشه چیزای خوبی گیرتون می آید.البته اگر در انتخاب لباس زیاد سخت گیر نباشید.حتی با دو یورو هم می تونید چیزی گیر بیارید،بعضی وقتها.
۱۱/۰۷/۱۳۸۵
geldregen



دیروز 28 یانووا یک بنده خدائی به نام توماس در یک برنامه رادیویی برنده شده بود.جریان از این قرار بود که در این برنامه سئوالی مطرح شده بود تحت این عنوان که اگر به شما 100000 یورو بدهند باهاش چه کار می کنید؟و به بهترین جواب این پول تعلق می گیرد.آقای مارکوس نامی می گوید 75000 یورو از آن پول رو از روی ساختمان شهر داری ماینز می ریزم رو سر مردم و25000 یورو هم برای خودم نگه می دارم.خلاصه پذیرفته می شه و صد تا رو می گیره.از قضا شهرداری ماینز به او اجازه چنین کاری رو نمی ده و اینجاست که شهرداری کایزرسلاوترن به او پیشنهاد میده بیاد اینجا و کارشو بکنه.خلاصه من که هیچی گیرم نیومد.آخه خیلی شلوغ بود مردم زیادی آمده بودندونیروهای پلیس همه جا به چشم می خوردند.وارد فضای ذکر شده که می خواستی بشی وسایل ات رو ازت می گرفتند.پولها همه 5 یوروئی بود.از ساعت 10 صبح تا 6 بعد از ظهر در چند نوبت پولها رو می ریخت اما دریغ از یک 5 یوروئی.با جرثغیل می بردنش بالا و اونم پولهارو رو سر مردم می ریخت.ناگفته نماند،از صبح زود باید می رفتی ثبت نام می کردی بعد ده نفر،ده نفر قرعه کشی می شدند.سپس وارد فضای محدودی می شدند وپولهای ریخته شده را جمع می کردند..
۱۱/۰۴/۱۳۸۵
۱۱/۰۳/۱۳۸۵
بیکار
سه ساله اینجا دارم بیکار و بیعار میگردم.دلمو خوش کردم که بچه داری می کردم و نمی تونستم هیچ کاری بکنم.لامذهب اینقدر هزینه ها اینجا بالاست که نمیشه حداقل یک کلاس درست و حسابی رفت.برای درس خوندنم اینقدر دیر شده که الا یا ایحال.تازه دارم یک تکونهائی می خورم.ولی افسوس که مدارک لعنتی ام رو نمی تونم جمع و جور کنم.آدم تا خودش ایران نباشه فایده نداره.کی با این اداره های ایرانی اونم آموزش و پرورش دلسوزانه میره دنبال کار آدم.خودمو بگو دو باره دارم میرم ایران نکردم یک جوری مدارکمو آزاد کنم.واقعا که... .حالا باید بشینم ببینم علی کارش به کجا می رسه؟
kaufland
امروز رفته بودم کاوف لند یکی از مراکز خرید آلمان.یک پیرزن مرتب مودب توجه ام رو جلب کرد.آخه قدش خیلی کوتاه بود.اتفاقا عدل اومد پیش من و گفت ببخشید می شه اون شکلات رو از ردیف بالا بدید به من؟من هم با کمال میل براش انجام دادم.
۱۱/۰۲/۱۳۸۵
جنگ
خیلی دلم گرفته.آیا واقعا می خواد جنگ بشه؟خیلی زور داره تورو به خدا بزارین مردم زندگی اشان رو بکنند.حیف مردم ایران تازه دارند نفس می کشند.آخه مگه شما کار و زندگی ندارین؟چرا دست از سر ما مسلمانهای بدبخت برنمی دارید؟ما درد خودمان بسه مونه.حالا خداکنه جنگ اقتصادی باشه بازم یک آب از نظامی شسته تره.فکر اینکه غیر نظامی ها هم درگیر بشن حالم بد میشه.نمی دونم فعلا که باید صبر کنیم ببینیم چه خوابی برامون دیدند.امیدوارم عاقبت به خیر شود.
۱۰/۲۷/۱۳۸۵
علی
علی امشب دیرتر می آید داره میره خوش آمد گویی گروهی که وارد کایزرسلاوترن میشوند.البته مربوط به کار هی وی اش میشود.با سه تا دیگه از دانشجوها.ساعت اولیه اش با علی است.
۱۰/۲۶/۱۳۸۵
غنیمت شماری
من که دارم از فکر رفتن به ایران دق میکنم.ای کاش هیچ وقت اینجا رو نمی دیدم.ای کاش نمی فهمیدم که بدون غصه هم میشه زندگی کرد.بدون چادر هم میشه مسلمان بود.از این که دوباره باید طوری حرف بزنم که دیگران خوششان بیاد حالم بهم می خوره.از اینکه باید اجبارا نجیب باشم باید اونجوری باشم که خودم نمی خوام وگرنه کسی خواستگاری دخترم نمی آید(به درک) حالم به هم میخوره.آخه میدونی منو دیدن وضو می گیرم ولی ندیدن نماز بخونم! اگه شاد بودی سبکی اگه همیشه غمگین بودی سنگینی.اگه سیاه پوشیدی آدم خوبی اگه سفید پوشیدی بیچاره ای.ریش/مسجد/لباس بلند/چادر/مقنعه/ریا/...در هیچ جای دنیا خوبی کسی را تامین نمیکند حتی در دیگر کشورهای مسلمان به غیر از ایران.تازه غصه دیگرم تلوزیون است،من اینجا همیشه خلوه شبهام رو با برنامه های تلوزیون پر میکنم ولی اونجا چی؟ برنامه کجا بود؟ سریالای کمدی مسخره یا فیلمای سانسور شده از حالت اولیه خارج شده؟
۱۰/۲۵/۱۳۸۵
heidelberg
Am samstag waren wir in Heidelberg.Das Wetter war sehr kalt.Es war eine Exkursion.Wir wurden müde weil wir den ganzen Tag gelaufen sind.Mit kindern ist Reisen immer so anstrengend.Aber wir bekamen viele Informationen über Heidelberg.Wir waren in einer Gruppenunterwegs.Die Leute waren sehr nett.Alle unsers Mitreisenden waren nett und halfen uns viel.Zwei kinder plus Zwei Kinderwagen ist so viel.Am Mittag haben sehr lecker gegessen und wieder Energie gekriegt.Dann haben wir ein parr Besichtigungen gemacht und am Abend sind wir etwas trinken gegangen Um 7 uhr kamen wir zurück zum Hauptbahnhof und sind mit dem Zug nach Hause gekommen.
۱۰/۲۱/۱۳۸۵
ایران
یک مدتی تو کله ام ایران نرفتنه.البته به من مربوط نمیشه ولی اگه نظر منو بخوان.آخه تازه اینجا فهمیدم 4سال زندگی اینجام به 10 سال اونجا می ارزه.اینجا کسی به کسی کاری نداره بپوش نپوش بلند کوتاه روشن تاریک.به یک آدم رپ با موهای سیخ سیخی بنفش و به منی که روسری میپوشم و به یک سیاه پوستی که تو شب به زحمت دیده میشه به یک چشم نگاه میکنند.باور کنید نگاه ایرانیهای مقیم اینجا برام سنگینتر تموم میشه تاخود آلمانیها.ناگفته نماند که من آدم وطن پرستی ام و درد دلای وب لاگمو هر چایی نمیگم.ولی واقعیتها اینجاست.نه حق کسی رو میخورند نه از دیوار مردم بالا میرن نه... .اینجا همه پولو برای زندگی می خواهند کار ندارند که باجناقش ویلا داره یا اینجا میره اونجا می ره.سفر زیاد میکنند و اصلا فرصت دیدن اینو آن مردم و رو ندارند.آنی که عیان است چه حاجت به بیان است.
وقتی پنجره های تمام خونه ها کپی هم هستند و نمای خونه ها فقط در رنگ متفاوتند البته اگه بشه پیدا کرد پس میشه گفت رقابتی برای بقا وجود نداره.همه از امکانات مساوی برخوردارند.بنابراین دلیلی وجود نداره خودشان را خفه کنند تا یک متر هم که شده خونشونو از دیگری بزرگتر کنند و هزار ناگفته دیگر.ادامه مطلب تا وقتی دیگر.
وقتی پنجره های تمام خونه ها کپی هم هستند و نمای خونه ها فقط در رنگ متفاوتند البته اگه بشه پیدا کرد پس میشه گفت رقابتی برای بقا وجود نداره.همه از امکانات مساوی برخوردارند.بنابراین دلیلی وجود نداره خودشان را خفه کنند تا یک متر هم که شده خونشونو از دیگری بزرگتر کنند و هزار ناگفته دیگر.ادامه مطلب تا وقتی دیگر.
اشتراک در:
نظرات (Atom)








