۲/۲۷/۱۳۸۶

کم لطفی

می گم به گمانم یک جائی به من کم لطفی شده. و بدیش اینه که کس دیگری هم ناخواسته درگیر این کم لطفی است. بعضی آدمها غصه چیزهائی رو می خورند که عقل هیچ بنی بشری به آن قد نمی کشه. و البته که برای طرف مهم است.این غصه و شاید افسوس و شاید آرزو آدمها را تا آخر عمر دنبال خودش می کشونه. و اینها همون مسائلی هستند که نگذارند کسی صد در صد از زندگی اش راضی باشه. و این مشکلات همانهائی هستند که شاعر را مجبور به سرائیدن این شعر می کند.
ز هشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد بزن بر طبل بیعاری که آنهم عالمی دارد
زندگی است دیگه ، نمی شه بیشتر از این حرفها ازش توقع داشت. خلاصه ما که از این باب خیرمون به کسی نرسید. بیچاره اونی که باید خیرمون به اش می رسید. ولی خدا به دیگر بنده هایش رحمی کنه و از اون چیزهائی که به همه دوبله اش رو داده به اونهاهم بده

هیچ نظری موجود نیست: