۱۰/۰۵/۱۳۸۶

کای

دیشب خونه یک آلمانی دعوت بودیم. طرف هم بابای دوست نگارین است و هم همکار علی است. آدمهای خوبیند. اگر چه خیلی راحت هستند ولی آدم تو خونشون راحت نیست. بهتر بگم به آدم خوش نمی گذره. ولی اگر اینجا موندگار باشیم باید به همه چیز عادت کنیم به خصوص ما که بچه داریم. ما هم باید یک شب دوستهای آلمانی مان را دعوت کنیم .ولی هنوز موفق نشدیم. غذاهایشان هم خدا زیادش کنه. کلی چیزی می آورند ولی هیچی اش خوشمزه نیست. برای خودشان اصل کاری نوشیدنی است. اینقدر الکل و واین و زکت و کوفت و زهره مار دارندکه میشه با اسمهای آنها کتاب بنویسی. اینقدر هم می خورند که تماشائی است. واقعا من موندم اینهمه نوشیدنی را کچاشون جا می دهند. مثل ما ایرانی ها نیستند که غذا ساعت معینی آورده و خورده شود بلکه از اول شب تا انتهای مهمانی همه خوردنیها روی میز باقی می ماند. میزبان هم اصراری ندارد که تمام وقت در اختیار مهمان باشد بلکه به کارهای دیگر خود هم می رسد. بچه ها هم جایگاه خاصی داشته و به خاطر هیچ عملی به خاطر حضور مهمان مواخضه نمی شوند. مهمانها هم هر ساعتی که دوست دارند می آیند و می روند. وکسی به خاطر دیگری انتظار نمی کشد. برای ورود وخروج مهمانها هم کسی مجاب به تعارف و تکلف نیست. فقط با تکان دادن سر خداحافظی می کنند. هر مهمانی هم از دیگری خوشش نیامد اصلا باهاش وارد صحبت نشده و خلاص. برای صاحبخانه هم قیمت کادوی برده شده یا نبرده شده هیج اهمیتی نداره. بنابراین با خیال راحت مهمانی می روند و لذت می برند. در ضمن هر دیدی بازدیدی ندارد. این هم دعوت شام ما در آلمان بود

هیچ نظری موجود نیست: