امشب شب یلدا بود.من همین الآن از مهمانی می آیم.بچه های ایرانی دانشگاه همه بودند..تجربه جالبی بود.تازه فهمیدم یا ما خیلی عقبیم یا دیگران خیلی جلووند.تازه تو این مهمونی ها می فهمی دنیا دست کیه.آدم ها موجودهای عجیب و غریبی اند.بعضی ها اینجوری بعضی ها هم بدبخت.بدتر از همه آدمهای دورو و ریاکار.خلاصه از دانه های انار روی میز بیشتر چیزی یاد گرفتم.یاد گرفتم چقدر با دنیا فاصله دارم.یادگرفتم اسلام با من چه کرد.یاد گرفتم اون کارایی رو که گفتن نکن بکنم.یاد گرفتم شب یلدا بهانه هست.نه جای ما همون ایرانه آخه اینجا برای ما خیلی بزرگه چه جوری هضمش کنیم.پس مردم ایران رو اینجا باید فهمید.دعا و عشق ونماز وشیر پاک رو باید به ساعتی فروخت.نمی دانم من درست فکر میکنم یا دنیا یا هیپکدام.این شب یلدا طولانی ترین شب یلدایم بود.
آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی... .
آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی... .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر