امسال چندمین عیدی است که ساعت تحویل پهلوی والدینمان نیستیم. وچه دردسرهایی که نکشیدیم.من تا امسال از عمری که خدا به من داده تا حالا خودم شیرینی عید را درست نکرده بودم.تا خونه مادرم بودم بخور و بخواب بود. وقتی هم عروس شدیم موقع بخور بخورها خودمون را خونه مامان می رساندیم.وهرگز به این فکر نکردیم که یک روز دستمون به مامانمان نمی رسه در حالیکه شیرینی عید هم می خواهیم.تااینکه امسال واقعا کارمون گیر کرد و دلمان حسابی شیرینی عید می خواست.از آنجائی که در شهر کوچک ما مغازه ایرانی پیدا نمیشه. و برای خرید شیرینی هم ارزش نداره به شهرهای بزرگتر بریم تصمیم گرفتیم خودمان برای یک بار هم که شده ادای مامان فداکارمان را دربیاریم.تصمیم همان وتو چاه افتادن همان. مشکلات شیرینی درست کردن بر دو دسته اند
اولا وسایل شیرینی سازی که از خود شیرینی پختن مهمترند.خلاصه هر روز کار من شده بود از این فروشگاه به این فروشگاه و جن شدن مواد اولیه.آرد برنج وآرد نخود وروغن جامد وگلاب کمیاب ترین بودند. بعد از اینکه همه فروشگاهای آلمانی را زیر ورو کردم رفتم سراغ مغازه های ترکی و آلبانی و سرانجام چیزهایی یافتم. بعد از گله و هجران برای یکی از دوستهای آلمانی ام که چرا وسایل شیزینی سازی ایرانی را اینجا به راحتی نمی شود پیدا کرد او به من فروشگاههای بیو یعنی فروشگاههائی که در محصولاتشان هرگز از مواد شیمیائی استفاده نمی کنند معرفی کرد. که اونجا هم توانستم بقیه مواد را البته نه اونجوری که دلم می خواست پیدا کنم.حالا بماند که چقدر مواد اشتباهی هم خردیده بودم.مثلا بجای آرد نخودچی آرد نخود معمولی که تو آبگوشت می ریزند را خریده بودم واینقدر طعم بدی داشت که من در تعجبم مورد استفاده اون چی هست؟ البته من هم یک کیلوی اون را درسته چپه کرد م سطل آشغال.حالا نوبت دستور پخت شیرینیها بود که آن هم بی اهمیت نبود.چندین دستور متفاوت از اینترنت پیدا کردیم و با سبک سنگین کردن دستورها و خاطره های بجا مانده از شیرینی پزی مادر اقدام به کار خطیر شیرینی پزی عید کردیم. و هر جا هم از خودمان نا امید می شدیم با شعار اینکه نگار و نگین نباید رسم ورسوم ایرانی را فراموش کنند به خودمان امید می دادیم وبه کارمان ادامه می دادیم.
دوما مرحله پخت وپز و فوت و فنهای آن که کوچکترین اطلاعی از آن نداشتیم. و همین طور هم شد راه چند ساله را یک روزه نمی شود رفت.شیرینی گردوئی سری اول فاتحه اش خوانده شد. آخه من همه مواد را بدون رعایت ترتیب با هم مخلوط کردم.در سری دوم هم سینی دوم درست از کار دراومد.شیرینی قندی هم ترک می خورد.شیرینی برنجی خام بود.شیرینی نخودی هم اصلا خورده نمی شد.
و تازه حساب کار دنیا دستمون اومد که این مادرهای ما چه تجربه ها ی گرانبهائی دارند. و اینکه کار هر بز نیست خرمن کوفتن. گاو نر می خواهد و مرد کهن.
حالا فردا عید است و ما هم با تکه پاره های شیرینی به استقبال آن می رویم. اگر چه شیرینیهایمان مثل مال مادر نشد ولی یاد گرفتیم ای کاش تجربه های والدینمان را خیلی زودتر از این حرفها با جان و دل یاد می گرفتیم. و یاد گرفتیم که خواستن توانستن است .و یاد گرفتیم در نا امیدی بسی امید است.ویاد گرفتیم برای یادگرفتن هیچوقت دیر نشده
۱۲/۲۹/۱۳۸۷
اشتراک در:
نظرات (Atom)